۱۳۹۳ دی ۶, شنبه

تولدت مبارک الیزه خانم

زندگی ام تیکه و پاره شده بین هزار نقطه جغرافیایی تو این کره خاکی. من نشستم اینجا اما و محکم و دو دستی چسبیدم به تیکه هایی از زندگی که در فاصله در دسترس جغرافیایی ام هستن و هر روز می لرزم از اینکه یک روزی سهمم از این بخش زندگی هم بغضم موقع تماس گرفتن برای تبریک یک اتفاق خوب یا همدردی برای یک اتفاق بد باشه. زندگی ام هزار پاره شده و اسکایپ فقط پنجره ای بی روح است که از توش می شه تصویری از چیزی که از جانت کنده شده رو دید. و من سخت می ترسم از تیکه هایی که هنوز قراره ازم کنده بشه. 

*: به بهانه تولد الیزه و بغضی صدای بهمن و گریه تو گلوی من وقتی برای تبریک بهش زنگ زدم. 

تعطیلات

1- دوستم می گفت تو اون کسی هستی که توی تنهایی ات هستی. اون کاری که تو تنهایی می کنی تعیین می کنه تو کی هستی. براین اساس من یک معتاد به سریال و فیلم (مدیا) هستم که از تنبلی از تخت بیرون نمی آد. کسی که می شینه گذر روزها رو نگاه می کنه و ماکزیمم یک شال گردنی، کوبلنی چیزی می بافه. 

2- یک بسته دارم که پست کنم برای روزبه. شال گردن و لواشک کیوی پری پز و یک سری مدارک. نمی دونم دلیلش چی است. ولی یک نیروی عظیمی در درونم باعث می شه نتونم بفرستمش. حس می کنم اینکه این بسته لواشک از روی میز من بره اونور دنیا، تایید کننده فاصله بینمون است و این من رو می ترسونه. بیشتر از یک ماهه که هر روز می گم امروز می رم پستش می کنم و هنوز که هنوزه نرفتم. 

3-تعطیلات طولانی سال نو خیلی دیگه طولانی و حوصله سربر شده. دلم می خواد بشه الان بگم برگردیم سرکار و زندگی. بعد این چهار روز باقیمونده رو بعدا وسط سال وقتی خسته بودیم بهمون پس بدن. نمی شه؟ تعطیلات طولانی به درد آمل رفتن می خوره. روزبه که نباشه، آمل که نشه رفت، تعطیلات به چه درد می خوره؟ 

4-اینم بگم البته که این روزهای زندگی تو فضای تعطیلات به من mindfulness یاد داده. زندگی کردن، معاشرت کردن، بودن تو این خونه که مثل بهشته، که به جرات زیباترین جایی است که من تاحالا توش زندگی کردم و بودن با آدم هایی که دوستت دارن و گذروندن زمان در آرامش چیزهایی است که باهاش روزها رو می گذرونم و اتفاقا این آرامشی است که می دونم بعدها، توی روزها و ماه های بعد کم خواهم آورد. فقط یک چیز کم است. اون که نشسته باشه روی میز نهار خوری با لپ تاپ اش و هدفون توی گوشش. در حالیکه یک ظرف آب کنار دستشه و داره اینترنت رو دانلود می کنه و همزمان یک مقاله می خونه و یک سریال می بینه. درمورد سریالی که ما می بینیم هم نظر می ده. گاهی وسط همه لحظه های آروم من و هم خونه ایم به هم نگاه می کنیم و لازم نیست که بگیم که چقدر جاش روی اون میز خالیه. 

۱۳۹۳ آذر ۲۷, پنجشنبه

مهربونی

مهربونی یک بیماری یا یک مشخصه غیر قابل عوض کردن نیست. مهربونی مثل رنگ چشم نیست. مهربونی یک وضعیت نیست که آدم ها داشته باشن یا نداشته باشن. اگه کسی بهتون محبت می کنه به خاطر این نیست که آدم مهربونی است. اینجور نگاه کردن یک جور اجبار توش داره. اگه مورد محبت واقع شدیم فرض نکنیم دلیلش مهربونی اون آدم بوده. یک جوری که انگار بنده خدا مجبوره. اگه مورد محبت واقع شدیم شاید دوست داشته شدیم. شاید کسی دوست داشت و انتخاب کرده که ما رو دوست داشته باشه. و روی کلمه انتخاب سه بار تاکید می کنم. 

میانگین خر است یا اورج-علی* باش تا کامروا باشی

میانگین خر است. یعنی یک جوری خر است که اگه نزدیکش باشی نرمال حساب می شی. از هر طرفی که ازش دور شی، چه مثبت، چه منفی، تنها می شی. یعنی احتمال تنهایی ات بیشتره. مثلا تو یک کلاس اگه معدلت از میانگین کلاس خیلی بالاتر باشه می شی "خرخون خودشیرین". اگه خیلی پایین تر باشی می شی "تنبل رفوزه". با یک درجه تخفیف حتی "تنبل تجدیدی".

بحث این است که از هر طرفی که بری تنهایی. اگه پایین تر از میانگینی و تلاش کنی تا بهش برسه یکهو درهای جدیدی به روت باز می شه. آدم های جدیدی که حالا تو رو در سطح خودشون می بینن و دوست دارن. بلدن باهات معاشرت کنن. باعث می شه خوشحال تر بشی در مجموع. از اون که بالاتر که بری، متفاوت تر که بشی ** اون وقت باز جماعت شروع می کنن یک جور دیگه نفهمنت. چون بهشون حس بدی می ده. حالا یا خودت از اون بالا نگاشون می کنی و اونها تو چشمت پوزخندت رو می بینن. یا اونها تو ذهنشون تو رو می برن می گذارن بالا و نگاه عصبانی شون رو پرتاب می کنن سمتت. مهم نیست چی می شه. بالا که بری تنهاتر می شی و شادی ات کمتر. اونجاست که باید بدونی که چرا این کسی هستی که هستی. باید بدونی که چرا  اینجایی تا بتونی تنهایی رو تاب بیاری. بگذارید مثال بزنم. 
مثلا تو جامعه ای زندگی می کنی که زرنگی کردن و دروغ گفتن ارزشه. اگه دروغ نگی و در نتیجه سرت کلاه های گشاد بره، خوب تنهایی. بقیه جامعه هم  از حول و حوش میانگین نگات می کنن و سر تکون می دن که "بیچاره ساده، باز وایسادی سرت رو کلاه گذاشتن؟ کی پس یاد می گیری؟". اگه هم از اونور بوم بیفتی و بشی دروغگوی حرفه ای، خوب دیگه می دونی که نگاه اورج-علی ها مهم نیست. تو هدفت رسیدن به سود-پول یا هر منفعتی است که می دونی. نگاه اورج-علی ها اذیتت نمی کنه. ممکنه راحت تر باشی. ولی خوشحال تر نیستی چون تنهایی. 

یک مثال ساده ترش وقتی است که به آدم ها محبت می کنی. معمولا آدم ها جز به خانواده درجه اول، یا نهایتا دوستان خیلی خیلی نزدیکشون محبت نمی کنن. اورج-علی ها هم معمولا به صورت کاملا اقتصادی سود و زیان، یا هزینه درآمد محبتشون رو می سنجن و بعدش تصمیم می گیرن. میزان دگردوستی یا خدمت رسانی ات به خلق اگه کمتر از میانگین باشه می شی آدمی که توی یک خانواده هم صبح به صبح غذای خودش رو درست می کنه و می شینه می خوره و می ره سرکارش و به بقیه فکر نمی کنه. خوب این آدم می دونه که نتیجه مستقیم رفتارش این است که وقتی هم که کمک بخواد ممکنه کسی کمکش نکنه. این آدم تنهاست و این نتیچه انتخاب خودشه. از اون یکی ور میانگین  ولی  اگه بیفته، می شه یک مامان کلاسیک. معمولا همه فکر و ذکر و کار و بارش  این است که بهترین خدمات رو بده به بقیه. بدون در نظر گرفتن خودش. بدون بهینه کردن خودش. انتظار نداری دیگه آدمی که اینجور مایه می گذاره از خودش تنها بمونه. درسته؟ ولی معمولا تنها می مونه. از میانگین که فاصله می گیره مهربون ترین آدم دنیا هم که باشه، می شه بار خاطر. می شه کسی که می خواد با محبتش آدم رو خفه کنه. همه مون برمی گردیم یک جایی تو سی سالگی مون بهش می گیم "آخه مادر من، اشتباه کردی. نباید همه وقت و انرژی ات رو می گذاشتی واسه ما. باید واسه خودت هم کاری می کردی". ما اورج-علی ها می شینیم حتی براش سخنرانی هم می کنیم. براش توضیح می دیم که از نظر اقتصادی کجای کارش غلط بوده و چرا ما الان بهتر می فهمیم که اون باید می اومده قاطی ما. اینجاست که که لازمه آدمی که اورج-علی نیست بدونه که چرا اون تصمیم رو گرفته. ارزشهای شخصی خودش رو بشناسه و بدونه که اگه محبت می کنه، اگه آغوشش برای همه، یا برای کس خاصی بازه، به خاطر این نیست که انتظار جواب یا جبران داشته که حالا که نمی گیره اذیت بشه. که حالا بشینه بگه اگه می دونستم که محبتم برنمی گرده از اول این کار رو نمی کردم. (که البته اشکال نداره، اگه اینجایید خوشبخت هایی هستی که زیاد از میانگین دور نیستید، بنابراین تنها نیستید). باید بدونه که آغوشش رو باز کرده به خاطر انتخاب خودش و به خاطر عشق. هر چقدر هم همه دنیا بشینن و بگن که قصدش کنترل کردن بچه هاش بوده***،  که اشتباه کرده، که دور از جون شما خریت کرده اون می دونه که توی خودش چی گذشته و می گذره. 
چه نتیجه ای می خوام بگیرم؟ اینکه به نظر نمی رسه که اون مامان محبت کننده سفره و دل و آغوش باز تنها باشه. ولی متاسفانه تنهاست. تنهاست چون همه اورج-علی های عالم با خط کش خودشون می سنجنش و براش خطابه "چرا اشتباه فکر می کنی" ایراد می کنن. می خوام بگم بدونیم که اگه تو هر مساله ای انتخاب کردیم که اورج-علی نباشیم بپذیریم که نتیجه این انتخابمون تنهایی است. بپذیریم و خوشحال باشیم باهاش. دل شکسته نباشی. 

همین.





*: در یک جمع دوستی ای درمورد میانگین جامعه ایران صحبت شده بود، این که فردی باشه که مشخصات و انتخاب هایی معادل مشخصات میانگین جامعه داشته باشه. اسمش رو گذاشتیم average Ali که همین علی-میانگین می شه. دیگه موند توی حرفامون. 
**: نمی گم بهتر بشی. فقط می گم متفاوت تر بشی. 
***: مسلمه که دروغگویی و مادری مثاله دیگه. توش دنبال داستان نگردید. 

۱۳۹۳ آذر ۱۹, چهارشنبه

آرشیو خوانی

1- دلتون اگه برای کسی تنگ شده و اینقدر خوش شانس هستید که وب لاگ داره بشینید آرشیو وب لاگش رو بخونید. انگار اون آدم رو از اول پیدا می کنید. همونقدر به اندازه روزهای اول آشنایی با یک دوست جدید هیجان انگیزه. ولی باید خوش شانس باشید وب لاگ داشته باشه. وگرنه می شه همین روزبه که می ره اونور کره زمین و هیچ راهی برای تسکین دلتنگی تون بهش نمی تونید پیدا کنید. 

2- همین چند روز پیش دوازدهمین سالگرد شروع وب لاگ نویسی  ام بود. بیست و پنج نوامبر. یعنی من دوازده سال آرشیو دارم که با جزییات از فکرا و حس هام نوشتم. شاید اصلا بشینم آرشیو خودم رو بخونم. 

3- خدا نصیبتون نکنه با سی و نه نفر دیگه برید برای کنفرانس تو یک هتلی جایی، دور از شهر. حالا این رو اگه نصیبتون کرد تو این موقعیت نندازتون که همه اون سی و نفر از اقصی نقاط دنیا دیشب پرواز کرده باشن به کشور شما. یعنی با سی و نه نفر آدم گیج، خوابالوی جت لگ تو یک هتل زندانی نشید. از کیوی ها* بدتر، ساعت شش همه رفتن خوابیدن. به نور همین یک چراغ خواب کوچیک قسم از ساعت شش عصر تا الان که یازده شبه هر کاری بلد بودم برای سرگرم شدن کردم. همه شبکه های اجتماعی به روز هستن. همه قرارهای دو سه هفته آینده هماهنگ شدن. کارهای ارائه فردا تموم شده. با هر کی هر جای دنیا بیداره سلام و احوالپرسی شده. دیگه کاری نمونده. ظاهرا باید برم لالایی بخونم خودم رو خواب کنم.


*: نیوزیلندی ها خودشون رو کیوی صدا می کنن که اسم پرونده بومی نیوزیلند است. و بلکه، اون میوه ای رو که ما می شناسیم به همین  دلیل اسم گذاری کردن. فکر کنم بهش می گن kiwi fruit


۱۳۹۳ آذر ۱۵, شنبه

اي واي بر اسيري، كز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد، صياد رفته باشد

۱۳۹۳ آذر ۱۳, پنجشنبه

شماره دار

١- غمش در نهان خانه دل نشيند
٢- همه چيز در مورد تو نيست
٣- بودن و ديده نشدن يا نبودن و ديده شدن. مساله اين است.
٤- مي ترسم راه رفتن خودم يادم بره
٥- براي هر كدوم از ارزش ها اگه يك دليلي داشته باشم، الان مي دونم چرا با نژادپرستي مخالفم. 
٦- امروز رفتيم حبيبي. 
٧- اگر اميرحسين نبود 
٨- تيمت رو براي شكست نبند 

۱۳۹۳ آذر ۱۱, سه‌شنبه

کلمه

گاهی کلمات کم می آرن برای بیان حس. برای بیان دوست داشتن، محبت، دلگرم بودن به وجود آدم ها. فقط باید نشست و نگاه کرد و لبخند زد. باید بغل کرد که یک بغل کردن به اندازه یک مثنوی هفتاد من حرف می زنه. از من ا مروز فقط همین برمی آد. خوشحالم و به خودم می بالم برای داشتن دوستان این چنینی.