۱۳۹۵ فروردین ۱۲, پنجشنبه

مصائب تزنویسی

در من دو نفر هستن. یکی اون که هر روز ساعت سه عصر می گه "کار دیگه بسه، پاشو برو یک چرت بزن". که به روی خودش نمی آره که خواب بعد از ظهر همه برنامه کاری روز رو خراب می کنه. یکی دیگه اونه که واقعا دلش نمی خواد از کاری که توش گیر کرده و از صبح زحمت کشیده تا رشته اش رو بگیره دستش بلند شه. این دو تا اون تو با هم دعوا می کنن و من جز چایی خوردن و نگاه کردنشون کاری از دستم بر نمی آد. 

۱۳۹۵ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

زتدگی

تو زندگی اون چیزی که تعیین می کنه چه جور آدمی هستیم مجموعه تصمیم هایی است که سر دو راهی های زندگی می گیریم. دو راهی های می خوام و نمی تونم، می خوام و حق ندارم، می خوام و نمی تونم ولی از رو نمی رم، می خوام و می تونم ولی بقیه چی. می خوام ولی بقیه نباید به جای من هزینه بدن. 
ته ته اش گاهی زندگی انگار رسیدن به نقطه رضا و تسلیم است. تسلیم شدن آرامش می آره، ولی به طرز غیر قابل باوری غمگین است. از یک تز ننوشته پیش نرونده هم غمگین تر. 

۱۳۹۵ فروردین ۴, چهارشنبه

از کنار هم می گذریم

یک آدم هایی هم هستن که مسیر زندگی ات چند صباحی باهاشون یکی می شه. می شن دوستت و مهرشون می شینه توی دلت. بعد وقتی جدا می شی و می ری می بینی که چقدر عوض شدی. چقدر ممزوج شدن و دوست شدن و معاشرت کردن باهاشون تو رو عوض کرده. آروم کرده. مهربون کرده. زبونت حتی عوض شده. دیدت به آدم ها، به رنجشون، به رشدشون، به بودنشون عوض می شه. یک آدم هایی هم هستن که وقتی چند صباحی باهاشون زندگی می کنی برای همیشه عوضت می کنن و هر بار که یک چیزی تو خودت می بینی که تحت اثر اونهاست به خودت افتخار می کنی برای طی مسیر باهاشون. 

۱۳۹۴ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

قصد نداری بیای آکلند؟

این همه از خوبی های آکلند و نیوزیلند براتون نوشتم، ین هم یک فرصت عالی برای اینکه بیاید و ببینیدش. اگه عمرانی هستید، تو حوزه های مربوط به سوانح طبیعی،   resilience یا یک چیزهایی تو این مایه ها ( که سواد یک صنایعی بیشتر نمی رسه) کار می کنید، یک هفته وقت دارید ابسترکت بفرستید. این صفحه فیس بوک کنفرانسه و دیگه بیشتر نگم که اگه بیاید آکلند چقدر بهتون خوش می گذره. لیست رستوران ها و جاهایی که باید ببینید رو هم به قیمت ناقابل بیست دلار خدمتتون می فرستم :)))
بشتابید که از این فرصت ها کمتر پیش می آد. 


https://www.facebook.com/BuildingResilience2016/?fref=ts

لب قرمزی

از علائم پیری یکی اش هم این است که موقع آرایش کردن دیگه حس می کنی رژ های خیلی پررنگ لازم داری یا بهت می آن. گاهی دیگه اون رنگ های مات و کم رنگ راضی ات نمی کنن. 
امروز به افتخار رژهای قرمز پررنگ به شرطی که وقتی شادی بزنی شون و غمت رو نخوای پشتشون قایم کنی. 

۱۳۹۴ اسفند ۲۱, جمعه

آی عشق، آی عشق. چهره آبیت پیدا نیست *




گذروندن عصر پنج شنبه ای عالی کنار اقیانوس همراه غذای لذیذی که تا نخوردم یادم نیومد چقدر خوشمزه بود. گپ و گفت دوستانه و دیدن زندگی ات از بالا. برگشتن به زندگی و کار جمعه صبح با چرخیدن هزار باره این شعرتوی مغزت:

همه لرزش دست و دلم
از آن بود 
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق، آی عشق
چهره آبیت پیدا نیست. 

(احمد شاملو)


روزهایی هست تو زندگی که باید یاد آدم بمونن.