۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

وسوسه

وسوسه باز كردن گودر، خوندن پست هاي بالاترين و يا حداقل سايت عصر ايران كشت مرا

اين روزهاي ما

بعد از سه ماه اعتياد هر روزه و هر ساعته به اخبار بالاخره دارم سعي مي كنم به نفسم غلبه كنم و يك كمي از حواسم رو بگذارم براي زندگي روزمره اي كه در اطرافم جريان داره

بعد از دو سال رفتم يك جلسه مشاوره پيش استاد روانشناسي ام و فهميدم كه چقدر دلم براي كتاب، براي دكتر بابايي، براي تي اي (به كسر الف)، براي لاله، براي كلاس هاي كذايي، براي بالا و پايين كردن روان خودم تنگ شده. از تخته اي كه در طول بحث دكتر بابايي سياه اش كرد عكس گرفتم. پشت ميزهاي سفيد، هر نيم ساعت يك بار به عكسش نگاه مي كنم تا مطمئن شم كه تجربه امروز صبحم واقعي بود و زاييده خيال من نبود

بعد از يك مدت طولاني كتاب نخوندن، اين روزها باز كتاب مي خونم.

بعد از مدت ها، امروز هدف دارم. يك موضوع پيدا كردم كه توي زندگي ام بهش بپردازم و از اين بابت واقعا خوشحالم