۱۳۹۷ آبان ۲۹, سه‌شنبه

حال بد

این حال می آد و می ره. همیشه وقتی تو همون موقعیت قبلی هستی همون احساس سخت می آد بالا و مثل همیشه به اشتباه فکر می کنی این بار دیگه آماده ام برای اینکه به این احساس غلبه کنم. یا حداقل آروم و بی صدا تحملش کنم تا موجش رد شه. ولی نمی شه. هر بار وقتی یادت نیست چقدر سخت بود، می آد می شینه همون جای قبلی تو دلت. شایدم توی گلوت. اونجایی که ورم کرده و نمی گذاره نفست بره بالا و پایین. شایدم نشسته روی سینه ات که نفست اینقدر سنگین شده. 

لبخند می زنی. کفش روزهای برفی ات رو می پوشی و می آی سرکار. با هزار تا کاربر حسابی و ناحسابی و همکار خوشحال و شاد و خندون و خسته و غمگین و خلاصه از همه رنگ سر و کله می زنی. ولی اون حسه همونجاست وپاش هنوز یک جایی توی گلوت یا روی قفسه سینه ات هست. همونجا که نفس باید ازش رد شه و رد نمی شه لامصب. 



هورمون ها خرن. از من گفتن. بعضی هاشون از بعضی های دیگه شون خرترن.