۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

شرح حال

گیجی عملیاتی و گیجی فلسفی عمده ترین زمان این روزهام رو تشکیل می دم. همچنان دست به گریبانم با مفهوم اینکه یک نفر یک لحظه در زندگی ات باشه و لحظه بعد نباشه. این مفهوم که خودت هم به زودی یا دورترها از زندگی آدم ها محو خواهی شد و اصلا معلوم نیست که به چه شکلی و در چه قالبی باقی بمونی یا اصلا باقی نمونی. در این گیج خوردگی ها اصلی ترین انرژی رو صرف دست و پنجه نرم کردن خودهای مختلف خودم می کنم. خود عقلانی ماتریالیستم با خود والد گریزم از طرفی، خود ترسو با خود عاقلم، خود معتقد به وجود روحم با خود معتقد به تناسخم، خود نیهیلستم با خود معناگرام. جوابی که تا حالا بهش رسیدم این است که علم (Science)، فلسفه یا روانشناسی هیچ کدوم برام کافی نیستن. در نهایت جوابی که پرستو برای فهمیدن دنیا اطرافش انتخاب خواهد کرد ملغمه ای خواهد بود که فلسفه و روانشناسی حداقل اجزاش خواهند بود. اگه یک کم شعور بیشتری داشتم شاید ریاضی هم قاطی اش می شد ولی از مغز صنایعی اینقدر بیشتر نمی شه انتظار داشت.
آدمی که پیدا کردم در این زمینه که می تونه صداها و فریادهای توی مغزم رو ساکت کنه و خودهای مختلف رو مجبور کنه که به حرفش گوش کنن، اروین یالوم است. روانشناسی رو با فلسفه هستی گرا بحث می کنه و به نظرم خودشناسی جهت گیری اصلی اش است. همه اینها باعث می شه که برای من جذاب بشه. تا حالا کتابهای "مامان و معنای زندگی" و "خیره به خورشید" اش رو خوندم و خیلی عالی بودن.

این از گیجی فلسفی
درمورد گیجی عملیاتی، تو پست بعدی می نویسم.