الان ميدوني چي مده؟
اينكه پيشنهاد بدي توي صنف شما يك OPEC؟؟؟؟؟؟؟ تشكيل بشه
امروز راديو پيام از رايزني با كشورهاي صادركننده گاز براي راهاندازي OPEC گازي مي گفت
توي خبرها خوندم كه تايلند هم پيشنهاد راه اندازي OPEC؟؟؟؟؟؟؟ برنج كرده
خلاصه كه مده
بیشتر از هجده سال است که می نویسم. چیز ارزش داری نیست. واگویه های ذهن خودم است که بعضی روزها می نویسم تا از جست و خیز در مغزم دست بردارن و بگذارن کار کنم. آدم کم حوصله ای هستم که همه فعالیت های هیجان انگیز عالم بعد از زمانی برام حوصله سربر می شن. این وب لاگ طولانی ترین کاری است تو زندگی ام کردم. برای این است که اینقدر دوستش دارم.
الان ميدوني چي مده؟
اينكه پيشنهاد بدي توي صنف شما يك OPEC؟؟؟؟؟؟؟ تشكيل بشه
امروز راديو پيام از رايزني با كشورهاي صادركننده گاز براي راهاندازي OPEC گازي مي گفت
توي خبرها خوندم كه تايلند هم پيشنهاد راه اندازي OPEC؟؟؟؟؟؟؟ برنج كرده
خلاصه كه مده
من از اينكه احساس اجحاف مي كنم يا اينكه وقتي احساس اجحاف ميكنم نميتونم به اندازه كافي بالغ، بليغ و فصيح از حق خودم دفاع كنم لجم در ميآيد.
دو استراتژي بعد از خوندن اتفاقي يك يادداشت از يك وب لاگ كه دوستش داري وجود دارد:
يا ميري ميشيني همه آرشيوش رو ميخوني و گذشته تا حالاي نويسنده اش رو مي شناسي
يا اضافه اش ميكني به ليست وبلاگهايي كه ميخوني و از امروز به بعدش رو ميشناسي
امروز همهاش دارم فكر ميكنم آدمهايي چه جوري كدوم يك از اين دو كار رو ميكنن. هيچ نتيجهاي پيدا نكردم. درنتيجه هيچ تئورياي هم نتونستم بدم و امروزم هم مثل ديروزم و پريروزم بيفايده شد.
باباجان پس من كي بايد به عنوان يك نظريهپرداز خلاصه يك تئوري واسه خودم بتونم بدم؟؟؟
بابا جان، چرا تاكسي ها POS ندارن؟ خوب من نميخوام براي اينكه فردا صبح پول تاكسي داشته باشم الان پاشم برم بانك. زوره؟؟؟
پي نوشت: POS يا پايانه فروش از ايناست كه توي مغازه ميتوني كارت بكشي و پول طرف رو بدي.
قيمت يك كيلو مرغ، 24 اسفند: 1700 تومان
قيمت يك كيلو مرغ، 17 فروردين: 2300 تومان
قيمت يك كيلو مرغ، 20 فروردين: 2370 تومان
قيمت يك كيلو مرغ، 24 فروردين: 2300 تومان
فيلم روز: How much do you love me?
بيشتر از حدي كه من درست و حسابي بفهمم هنري بود. البته هرچي فكر كردم نفهميدم كه چرا نيم ساعت اول فيلم اينقدر برام آشنا بود. به احتمال زياد قبلا نيم ساعتش رو ديده بودم و ولش كرده بودم. اما اين بار مقاومت كردم. تا تهش رو ديدم.
لعنت به بهار و اين خميازههاي كشدارش
نه كسي فكر كنه خميازههاي من به خاطر ترك Google Reader باشه ها!!!!
اول يك موضوع جديد پيدا ميكني. تكنولوژيك باشه، كاري باشه، فرهنگي باشه، سايت باشه، سريال باشه، كتاب باشه، اصلا فرق نميكنه. مدتي حال ميكني و هر روز ذوق زدهاي ازكشفش. وقت زيادي باهاش ميگذروني. بعد يك مدت ميبيني كه داره از كار و زندگي مياندازتت. يك مدت با عذاب وجدان ميري سراغش و اتفاقا اينجوري خيلي هم كيفش بيشتره. بعد از چند روز ديگه نميتوني هيچ كارياش كني. بايد بگذارياش كنار. يك مدت سعي ميكني زمانش رو محدود كني ولي نميشه. هركاري ميكني نميشه. يك روز اونوقت ديگه قاطي ميكني و تصميم ميگيري تركش كني. اولهاش تنت درد ميگيره. حس و حالت به هم ميريزه. ناراحتي. كلافهاي بعد كم كم عادت ميكني. بعد يك روز يك چيز جديد ديگه كشف ميكني و ...
اين لوپي نيست كه من يكي دو بار توش افتاده باشم. كار هر روز و هر روزم است. همين يكي دو ماه اخير رو اگه بخوام بشمرم يك ليست بلندبالا دارم. فيلم ديدن با روزبه، سريال Lost، بالاترين، Google Reader، سايت imdb، كتاب الكترونيك دانلود كردن، آنلاين داستان خوندن، خيارشور خوردن، ...
عبرتي هم در كار نيست. هنوز دو ساعت نيست كه تصميم گرفتن Google Reader زندگي رو كم كنم. ولي پري شيطون ته ذهنم داره دنبال يك بازيچه ديگه ميگرده. كسي چيز جديدتري سراغ نداره؟
خوابهايم آرام شده اند. ديشب برخلاف ده – پونزده شب گذشته هيچ دزدي به ما حمله نكرد، هيچ دوستي من رو به زور نبرد دكتر، هيچ دكتري يك عالمه غده توي بدن من كشف نكرد، هيچ جا آتيش نگرفت و ما از هيچجا فرار نكرديم. فقط از فراز يك ورزشگاه بزرگ سرسبز توي نيوزيلند!!!!!!!!!!! طلوع خورشيد رو ديدم. لحظه به لحظه. زيبا بود خيلي. تنها تشويش توي خوابم اين بود كه هرچي سعي كردم با دوربين يا موبايل از اين صحنه عكس بگيرم نشد. يا زوم دوربين اينقدر زياد بود كه فقط آدم ها توش مي افتادن و خورشيد نمي افتاد يا موبايلم كار نمي كرد يا وسط عكس گرفتن يادم مي رفت داشتم چه كار مي كردم. تنها مشكلم اين بود كه وقتي بيدار شدم سرم و بدنم به شدت درد ميكرد.فكر كنم به خوابهاي تشويش آلود معتاد شدم.