۱۳۸۶ شهریور ۶, سه‌شنبه

داره تولدم مي شه. باز درگيرم با خودم چون دلم نمي خواد خودم رو بزرگتر از ايني كه هستم ببينم. پارسال هم به اين فكر كرده بودم كه آدم 27 ساله به نظرم حامد قدوسي است. شايد چون قبلاها كنار وب لاگش نوشته بود كه 27 سالش است. خوب كه فكر مي كنم با اينكه اون هم الان نوشته 29 سالش است كنار نيومدم. انگار يك موقعي تصويرم رو از آدم ها از جمله خودم فيكس كردم و حاضر نيستم تغييرش بدم.
خلاصه اينكه داره تولدم مي شه و باز دچار اضطراب مي شم. از حجم كارهايي كه مي خواستم بكنم و نكردم. از حجم چيزهايي كه مي خواستم بگم و نگفتم و از خيلي چيزهاي ديگه . تقابل تولدم رو رو با تعطيلات-رئيس-جمهور-به-ما-بخشيده به فال نيك گرفته و براي اينكه اضطرابم سال ديگه براي اخراج شدن از دانشگاه بيشتر نباشه تصميم دارم بشينم پاي مقاله هام و يك كاري واسه اين پايان نامه مادرمرده ام بكنم.
از الان هم گفته باشم كه اگه از اين به بعد نيومدم اينجا بنويسم به اين خاطر است كه اين سه روز رو دور چرخيدم و خجالت كشيدم توي چشم شما نگاه كنم

۱۳۸۶ مرداد ۳۰, سه‌شنبه

تلويزيون ما

از وقتي لوله رفت خارج ما صاحب يك تلويزيون شديم كه هراز گاهي يك نگاهي بهش مي اندازيم. البته شايد بتونم بگم يك كم بيشتر از يك نگاه. ولي اندازه اين نگاه مهم نيست. اين مهم است كه من الان مي خوام يك "دشمن جايي آن بيرون است" بازي كنم و بگم كه اين تلويزيون عامل اصلي كم يادداشت نوشتن در وب لاگم است. دليل اصلي اش اين است كه هر شبي كه تلويزيون روشن است، بعد از يك مدتي به اين نتيجه مي رسم كه نمي تونم اگه يادداشتي بنويسم از اين مزخرفي كه الان شنيدم و سعي داشت من رو تحت تاثير قرار بده چيزي نگم. از اونجايي هم كه اين نوع يادداشت از خط هاي قرمز خود-تعريف- كرده ام رد مي شه، نمي تونم بنويسمش. بنابراين عطاي نوشتن را به لقايش مي بخشم.

۱۳۸۶ مرداد ۲۴, چهارشنبه

پست چهارم و خرج خانواده حسيني

در اين امر كه لذت دارد كه هربار به اين سايت وصل مي شوي از طرف خانواده حسيني پيغام كوتاهي داشته باشي، شكي نيست. اما اگر ما بخواهيم همينطوري وقت خودمان و اطلاعات مغزمان و وقت تعداد بسيار زياد خوانندگان اين وب نوشت را به نيازهاي خانواده حسيني اختصاص دهيم ممكن نيست. البته غير ممكن هم نيست. اما خرجش يك كم زياد مي شود كه اميدواريم خانواده حسيني با حقوق دانشجويي بتوانند از پس آن بربيايند.(تا همينجايش 100 دلار invoice اتون مي شه)
اما غرض اين بود كه بگوييم علاوه بر لذت خواندن پيغام هاي خانواده حسيني، لذت هاي ديگري هم در دنيا هست. مثلا يكيش اينكه بروي به وب لاگ مجتبي و يك :) خيلي قشنگ آنجا ببيني. حتي اگر نفهمي يعني چه، باز هم حال مي كني. يا يك چيز قشنگ ديگر در دنيا اين است كه توي يك روزي كه احساس مي كني هيچ كس در دنيا نيست كه حرفت را بفهمد بروي اينجا و يادت بياد هنوز دوستاني هستند كه مثل تو فكر مي كنند، نسلشان منقرض نشده و مهاجرت هم نكرده اند و در دو قدمي تو هستند.

۱۳۸۶ مرداد ۱۰, چهارشنبه

پست سوم و شوهر دو در

با توجه به اهميت و علاقه اي كه خانواده محترم حسيني نسب به اين وب لاگ از خودشون در كردن ما دست اندر كار نوشتن پست سوم شديم.
در اين ميان دو در كردن شوهر محترممان كه در روز اول مرخصي پايان دوره سربازي خود عزم سفر نموده و ما را در اين بلاد مزخرف تنها رها كردند، نيز در نگاشتن پست سوم بي تاثير نبوده است.
القصه مي خواستيم تعريف كنيم كه ديشب شبكه دو تلويزيون ايران يك برنامه رو هي تبليغ مي كرد كه مستند هري پاتر بود. آقاي شوهر نيز از ترس اينكه اين مستند پايان داستان جلد هفت را رو كند از ديدن آن ابا كرد. اما ما با كمال اطمينان از اينكه امكان ندارد طي اين ده روز كسي در صدا و سيما جلد هفت را خوانده باشد چه برسد به اينكه برنامه مستندش را هم ساخته باشد، سر تا ته برنامه را ديديم.
همانطور كه مي توانيد حدس بزنيد برنامه درمورد ارتباط انقلاب مخملين با هري پاتر يا بالعكس بود كه خانم جي كي رولينگ دست در دست كمپاني هاي صهيونيستي اين كتاب ها را نوشته و نشانه اش هم جاي جاي فيلم و كتاب بود كه هري پاتر با تكيه بر توانايي هاي خودش و دوستانش بدون دعا كردن يا طلب استمداد يا توكل از خالق يكتا مشكلاتش رو حل كرده بود. بعد هم يك جوري داستان ربط پيدا كرد به شيطان پرستي و اين حرف ها و ما با دهان باز برجا مانديم كه چرا طي اين پنج باري كه هري پاتر را از جلد يك تا آخرين جلد موجود خوانده ايم هيچ وقت متوجه اين ارتباطات نشده ايم.
البته خنديدن به شوهر گرامي براي ترسش از لو رفتن داستان كتاب شماره 7 به جاي خود باقي است چون مجري آن برنامه چندين بار اشاره كرد كه تا به حال 5 جلد از كتاب ها نگاشته شده و 3 جلد اول به صورت فيلم سينمايي صهيونيستي شده اند كه اين خود نشان از به روز بودن اطلاعات نويسنده و كارگردان و كليه دست اندركاران برنامه داشت.
خلاصه اينكه تلويزيون ديدن هم دنياي جالبي است.