۱۳۸۶ شهریور ۶, سه‌شنبه

داره تولدم مي شه. باز درگيرم با خودم چون دلم نمي خواد خودم رو بزرگتر از ايني كه هستم ببينم. پارسال هم به اين فكر كرده بودم كه آدم 27 ساله به نظرم حامد قدوسي است. شايد چون قبلاها كنار وب لاگش نوشته بود كه 27 سالش است. خوب كه فكر مي كنم با اينكه اون هم الان نوشته 29 سالش است كنار نيومدم. انگار يك موقعي تصويرم رو از آدم ها از جمله خودم فيكس كردم و حاضر نيستم تغييرش بدم.
خلاصه اينكه داره تولدم مي شه و باز دچار اضطراب مي شم. از حجم كارهايي كه مي خواستم بكنم و نكردم. از حجم چيزهايي كه مي خواستم بگم و نگفتم و از خيلي چيزهاي ديگه . تقابل تولدم رو رو با تعطيلات-رئيس-جمهور-به-ما-بخشيده به فال نيك گرفته و براي اينكه اضطرابم سال ديگه براي اخراج شدن از دانشگاه بيشتر نباشه تصميم دارم بشينم پاي مقاله هام و يك كاري واسه اين پايان نامه مادرمرده ام بكنم.
از الان هم گفته باشم كه اگه از اين به بعد نيومدم اينجا بنويسم به اين خاطر است كه اين سه روز رو دور چرخيدم و خجالت كشيدم توي چشم شما نگاه كنم

۲ نظر:

Laleh گفت...

اون تلویزیون رو هم از برق بکش و بشین تزت رو تموم کن... جون کندنی رو بکن بره بابا

ناشناس گفت...

خونه نو مبارک !