۱۳۹۹ اسفند ۴, دوشنبه

مستندات لیامچه

بچه بودم از لحظه ای که یک خوراکی داشتم که دوستش داشتم فکر می کردم به اینکه چقدر دیگه مونده که تموم شه. سریال و فیلم که می دیدم همه اش چک می کردم که ببینم چند دقیقه از لذتش باقی مونده. 
الان هم همه دغدغه ام شده اینکه لحظه های پسرم رو یادم بمونه توی کله خودم یا با ویدیو و یا نوشتن ضبطشون کنم

لیام خیلی بامزه شده. یکهو قد کشیده و شده نصف قد من. دیگه روش هایی که می تونستم تو دو سال گذشته باهاشون ارومش کنم جواب نمی دن. یکهو تو چند هفته اینقدر بزرگ شد که دیگه وقتی نصف شب بیدار می شه گریه می کنه توی بغلم جا نمی شه. تکون های مدل بچه ها رو دوست نداره. اصلا بغل شدن دوست نداره. پشتش رو می کنه و خودش تنهایی می خوابه. البته زیر چشم چک می کنه که تو باشی و وقتی مطمین شه هستی یکهو مستقل می شه واسه خودش. 
از نشونه های بزرگ شدنش هم یکی دیگه اینکه  از اون بوس هایی که یکهو با ذوق می اومد سمتت و ماچت می کرد نمی ده. اصلا دیگه دوست نداره فیزیکی بوست کنه. بوس رو مثل آدم های بزرگ می گذاره کف دستش از روی هوا پرت می کنه سمتت. 
عشقش هم بوس فرستادن و بای بای کردن وقت خداحافظیه. 

بازی مورد غلاقه مون که روی شکمم وایسه و من دستاش رو بگیرم و پیتکو کنیم دیگه کار نمی کنه چون دستامون به هم نمی رسه وقتی ایستاده. 

واسه خودش حرف داره که بزنه. وقتی ازش سوال می پرسی چند دقیقه واست با زبون خودش داستان می گه . حالا گیرم از زبونش من فقط سه چهار باری که 
car 
می گه تو هر جمله می فهمم. 

که البته به کار هم نمی گه کار. یک جایی بین  کار و  قام قام رو پیدا کرده و به ماشین می گه 
قااار 
همه روز تو خونه راه می ره و قار قار می کنه. هر روز تو گزارش مهدش می نویسن که با ماشین ها بازی کرده. قار قار کنان باز می آد خونه و حتی تا وقتی که شب توی خوابه به صحبت با قارهاش ادامه می ده. 

بیبی فسقلم دیگه کوچولو نیست. بزرگه و داره تلاش می کنم حرف زدن رو شروع کنه باهامون و هر چی تو کله اش هست رو بگه. و من نمی تونم واقعا صبر کنم تا روزی که بتونیم با همدیگه معاشرت کلامی کنیم. 

فسقل کوچولو عاشق کتاب هم هست. ادای خوندن در می آره. 
عاشق دماغه و اول از هر چیزی در مواجهه با هر شی یا آدم اول 
 جایگاه 
nose 
اونرو روشن می کنه. 

هنوز فرق موجود زنده و غیر زنده رو نمی دونه. واسه همین با همه اشیا خداحافظی می کنیم. براشون بوس می فرستیم. 
شب هم که وقت خوابه. وقتی می گیم بریم بخوابیم مغمولا با من و روزبه بای بای می کنه  و بعد پشتش رو می کنه. یعنی من مشکلی ندارم هستم اینجا. شما خوابتون می آد برید بخوابید. 


فعلا اینها باشه تا بعد 

هیچ نظری موجود نیست: