۱۳۸۶ مرداد ۷, یکشنبه

دومين پست

خوب. اين دومين پست من توي اين بلاگ است. اگه همينجوري ادامه بدم مثلا 200 روز ديگه مي تونم بنويسم اين دويستمين پست من توي اين بلاگ است

.
.
.
توي جلسه نشستم و واسه خودم، يعني واسه وب لاگم اين ها رو مي نويسم
"هوا امروز خنك است. البته منظورم از خنك 28 درجه است. نه كه فكر كنيد وسط جلسه پيامك! فرستادم واسه هواشناسي ها. 28 درجه به نسبت روزهاي گرم هفته هاي پيش حداقل 10 درجه خنك تر است. اين خنك بودن يك انرژي آروم ولي فعال و شاد رو زير پوستم راه مي اندازه. از نفس كشيدن لذت مي برم و فقط اگه نترسم از اينكه موقع برگشتن از سركار خواهران گشت ارشادم كنند زندگي خيلي لذت بخش مي شه"
بعد از نوشتن يادداشت وب لاگ، يك كم خلاصه مقاله اي كه همراهم است مي خونم و خميازه مي كشم. بعد يكهو والدم مي فهمه كه دارم از زير بار كارشناس خوب بودن درمي رم و جلسه رو دو در مي كنم. گير مي ده بهم كه باز هم
don't think
رو بهونه كردي واسه در رفتن از زير بار مسووليت
.
.
.
ده دقيقه بعد كه از جلسه مي آييم بيرون از اينكه جلسه به نظر بقيه همكارهام هم خوب نبوده خوشحال مي شم. از اينكه من نبودم كه جلسه رو جذب نكردم. اون بوده كه من رو جذب نكرده. والد محترم اما سخت گيرم يك لبخند آروم مي زنه به كودك كتك خورده ام و كودك پدرسوخته تنبلم يك لبخند بدجنسانه رو به زور از روي لبش محو مي كنه.

۳ نظر:

Laleh گفت...

خیلی باحال بود.
من این روابط خودم رو درنیاورده ام که کی چی رو با چی توجیه می کنم.
می دونم که با فکر نکن ام خیلی بازی ها در میارم اما نمی دونم چه جوری...
کاش کلاس زودتر شروع شده بود! (دلم نمی آد بگم کاش من دیرتر رفته بودم!!)

ناشناس گفت...

delam vasat tang shod olaghche!

Laleh گفت...

صمیمانه در انتظار پست سوم شما هستیم.

خانواده حسینی