۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

ماه بر بالای سر آبادی است.

دوست مجازی ای دارم که گاهی یک جمله می گه و بعدش می گه فرااااااااار. یک جور داد طوری که انگار واقعا با دمپایی الان دنبالش کردی. حال امروز من است. تمام روز. با دوستم درمورد حالم حرف زدم و بهم گفت که پیشنهادم این است که دیگه بهش فکر نکنی. حتی با من حرف نزنی. اصلا acknolwdge نکنی. این اکنالج هم یک چیزی است که معادل فارسی براش بلد نیستم. خلاصه اینکه ما که در حال فرااااار بودیم همه روز، تنگ غروب یک قرص کامل ماه کاملا سه بعدی و بزرگ بر تارک پنجره مدرسه مان ظاهر شد که همه بندهای وجود ما را گرفت و کشید و هر آنچه ازش فرار کرده بودیم رودوباره آورد بالا. هر چه رشته بودیم پنبه شد. 
می رویم که بخوابیم و فردا دوباره روز از نو روزی از نو باشد. 

هیچ نظری موجود نیست: