۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

از این روزها

 بنده خورشید شده ام. آکلند کم کم پاییز شده. صبح ها قبل از طلوع آفتاب حسابی سرده و شب ها پتو و بخاری و کیسه آب جوش می چسبه. همین امروز هم همه توییتر فارسی پر است از غر که تهران گرم شد و ای تابستون بی انصاف. صبح فکر کردم که چقدر الان وقتشه که تزم تموم شده باشه و آکلند رو به مقصد تهران ترک کنم و برم تابستون بعدی. از تصور دوباره حس کردن گرمای خورشید روی پوستم لذت بردم و یکهو دیدم از اون آدم تابستون گریزی که از وسط اردیبهشت تا آخر شهریور روزها رو می شمرد که دوباره هوا خنک شه هیچی در من نمونده. اثر سن و سال است یا زندگی کردن تو شهرهای سرد یا مرطوب نمی دونم. فقط می دونم اون مانتو کرپ های گشاد و بلند و سیاه و مقنعه هایی که همیشه درزش زیر چونه ام رومی سابید در تنفرم از تابستون های تهران بی تاثیر نبود. خوشحالم از زن های سرزمینم که قدم قدم و بی صدا پوشیدن مانتوهای روشن و نخی و باز و شال های خوشگل و رنگارنگ رو جا انداختن. بالاخره به زودی هم این تز طلسم شده من تموم می شه و به تابستون تهران می رسم. 

هیچ نظری موجود نیست: