۱۳۹۳ آبان ۳۰, جمعه

رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست

امروز بعد از سال ها رقصيدم. آزاد و رها و براي خودم. خونه دوستان بودم ولي اينقدر آروم و صميمي بوديم كه حس نكردم قضاوت مي شم. من خودم بودم و مي تونستم با وجود همه غم ها و استرس ها، ذره هاي شادي رو بكشم بالا و برقصمشون.
از رقص كه حرف مي زنم از چي حرف مي زنم؟ مدل محمد خردادياني شوي شصت و نه اي. مدل موهاي مصري ليلا فروهر و جووني شهرام شب پره و سبيل دار بودن داوود بهبودي.
امشب خودم بودم. زن سي و چهار ساله غمگين دست در دست نوجوون پونزده ساله درونم با هم رقصيديم. 
جاي خالي روزبه كه التماسش كنم و يك قركي بده و فرار كنه بره بشينه سر آهنگ اندي و كوروس با اون منهاي چرم قهوه اي خالي بود. با خيالش و حتي خاطره دايي خسرو كه با همين آهنگ مي رقصيد، رقصيدم.
غصه و شادي، اضطراب و آرامش دو روي يك سكه ان.

هیچ نظری موجود نیست: