۱۳۹۴ بهمن ۴, یکشنبه

ترک عادت موجب مرض است

هر چه بیشتر از زمانی که خارج از ایران زندگی می کنم می گذره، بیشتر می فهمم آموزه های دینی و حجاب چقدر در وجودم نهادینه است. اول از همه  خواب های کابوس مانندی که احتمالا همه مون می بینیم که توش بدون لباس مناسب، یا حتی لخت، وسط خیابون هستیم، برای من تبدیل شدن به خواب هایی که توشون رفتم مدرسه یا سرکار و وقتی رسیدم اونجا فهمیدم یادم رفته مانتو و روسری ام رو بپوشم. یا رفتم فرودگاه امام و وقتی رسیدم اونجا یادم اومده که مانتو و روسری می خوام. البته می دونم که این کابوس های ما واسه بعضی ها که با شلوارک رفتن فرودگاه امام، خاطره است (سلام بابا بخشی). 

کشف جدیدم این است که این مبارزه درونی همواره با حجاب اجباری، توی زمستون ها به اوج خودش می رسه. بسیار رخ می ده در طول روز که وقتی خانم ها رو با کاپشن بلند می بینم، ناخودآگاه انتظار دارم یک کله با روسری ببینم و واقعا اگه طرف کلاه نداشته باشه، یک لحظه جا می خورم. نکته جالبش این است که نسبت به کسایی که کاپشن بلند ولی با رنگ های روشن می پوشن این حسم کمتره. ولی ته مغزم کاپشن یا کت بلند مشکی حتما به روسری وصله. 

حالا امروز یاد این افتادم چون مثل حسنی که به مکتب نمی رفت، روز یکشنبه ای اومدم دانشگاه و تو خلوتی ساختمون توی یکی  از اتاق های سمینار نشستم به کار کردن (در واقع وب لاگ نوشتن، ولی شما به روم نیار). هر چند دقیقه یک بار یک دسته دانشجو که دنبال یک اتاقی برای کار می گردن می آن و در این اتاق رو باز می کنن. طی دو ساعت گذشته که اینجا بودم به ازای ورود هر یک نفر به اتاق دستم رفته که شال گردن دور گردنم رو بکشم روی سرم. این من رو یاد عادت پنج سال کار کردن تو جایی انداخت که طبق قوانین شرکت می شد توش روسری نداشت. ولی رئیس تازه مومن شده کنترلگر رسما هربار که روسری ام می افتاد به تلفن داخلی ام زنگ می زد و می گفت که نمی خواد موهای من رو ببینه. ظاهرا عادت پنج ساله، "روسری ات رو بکش رو سرت وقتی رئیس می آد" بدجوری توم نهادینه شده. اینقدر که احتمالا یکی از همین دانشجوهای شاد و خندان  این دانشگاه امشب برای دوستاش یک داستان از زنی که تیک عصبی داشت و هی شال گردنش رو سرش می کرد و در می آورد تعریف خواهد کرد. 

۱ نظر:

http://khodabavar.blogspot.com/ گفت...

سلام. واقعاً شما به این میگی نهادینه شدن دین و حجاب؟! این فقط یک عادت و شرط شدنِ ذهنه. همین تعبیر دقیق عنوان پست: «ترک عادت موجب مرض است»

مدتهاست دین، برای من از فرم یک عادت خارج شده. یعنی واقعاً هیچوقت هم یک عادت نبوده، شاید شبیه به یک عادت بوده، اون هم تا چهارده پونزده سالگی.

به هر حال خوشحالم که از پرستوی غمگین اینور اقیانوس، به پرستوی شاد اونور اقیانوس بدل شدی. امیدوارم مسیر شاد شدنت هم، مسیر درستی باشه.

راستی چیزی در مورد خداسنج یوگاد شنیدی؟ من مطلبی در موردش دارم.