۱۳۹۴ بهمن ۱۶, جمعه

از سری مبارزه با دفع الوقت- Procrastination

خوب هر کسی که طی یازده سال و نیم گذشته  حداقل چهار تا پست از این وب لاگ رو خونده باشه می دونه که نگارنده بدجوری درگیر بیماری دفع الوقت یا procrastination است. همون دقیقه نودی بودن خودمون. از نوجونی  کلی هم بهش افتخار می کردم که می تونم روز آخر یک کتاب دویست صفحه ای تاریخ رو بخونم و برم امتحان بدم در حالیکه دو هفته قبلش رو تلف کرده بودم. ولی از استاد و سوپروایزرم که پنهون نیست، از شما چه پنهون، که از یک جایی به بعد تو زندگی نمی شه یک سری کار رو دقیقه آخر یا شب آخر انجام داد. یعنی دیگه کارهایی که گردن آدم هستن اینقدر بزرگ می شن که دقیقه نود می شه یک ماه آخر. و خوب اگه آدم Procrastinator ی باشی که ماه آخر شروع نمی کنی که . سه روز آخر شروع می کنی. بعد کار یک ماه رو نمی شه با هیچ توانمندی ای تو سه روز انجام داد. بعد اضطراب و فشاری که می آد سراغت دیگه برای یک آدم سی و اندی ساله قابل تحمل نیست. این شد که از حدود دو سال پیش تصمیم گرفتم قدم به قدم این مشکل رفتاری رو حل کنم. هنوز خیلی خیلی راه دارم. ولی همین چند تا قدم کوچیک بسیار کمک کردن تو این مدت. 

گام اول: گام اول اعترافه. اینکه آدم پیش خودش اعتراف کنه که مشکل داره. فکر می کنم این قدم اول حل کردن همه مشکلات عالم است. من خودم تا وقتی که با افتخار به اینکه "من از اولش هم دقیقه نودی بودم" یا "ما صنایعی ها دقیقه نودی هستیم" باور نکرده بودم مشکلی هست که من باید حلش کنم. تا وقتی که عصبانی شدن از شرایط و فحش دادن به زمین و زمان رو وقتی نزدیک ددلاین هستیم ربط ندیدم به تصمیمی که خودمون گرفتیم و رفتیم مسافرت قبل از یک ددلاین، نمی تونیم موضوع رو حل کنیم. 

گام دوم: گام دوم شناخت است. دونستن مفهوم procrastination و فهمیدن اینکه اون موقع هایی که دم ددلاین بهمون فشار می آد آیا دلیلش این است؟ من خودم خیلی وقت ها فهمیدم که گاهی مشکلم دفع الوقت نیست. بلکه واقعا موقع تعریف کارهای هیجان زده می شم و شروعشون می کنم. بعد یکهو ده تا کار همزمان رو دستم می مونه که می شه یک کلاف سردرگم. تعریف رسمی procrastination  که به من کمک کرد بشناسم چه وقت هایی این مشکل رو دارم این بود. 

     - عقب انداختن کار به این امید که حس بد یا ناخوبی که نسبت به کار داری فردا حل خواهد شد. 
     - خوش بینانه و غیرمنطقی تخمین زدن زمان لازم برای انجام کار
     - ناراحت شدن از اینکه کسی بهت گوشزد کنه که داری کار رو عقب می اندازی
     - مطمئن بودن از اینکه همه چیز تحت کنترله و تو برنامه زمان بندی داری و طبق اون برنامه کار رو شروع نکردی
     - رفتن سراغ کار، شروعش و فهمیدن اینکه خیلی بیشتر از زمانی که تخمین زده بودی برای انجام لازم داری
     - مضطرب شدن، پنیک کردن و سعی در تعریف دوباره کار که توی زمانت بگنجه
     - آرزوی اینکه کاش فقط یک روز بیشتر وقت داشتی و فکر کردن به اینکه تو یک ماهی که این کار رو عقب انداختی چند تا از این یک روزها بوده و قول دادن به خودت که دفعه بعد اون روزها رو حروم نکنی
     - برنامه ریزی خوشبینانه و عقب انداختن کار تو دوره بعدی 

گام سوم: مقاومت درمقابل حل مشکل عقب موندن از ددلاین. روش های مختلفی برای حل مشکلی که به خاطر procrastination براتون پیش اومده وجود داره. هر چقدر تو اون ها قوی تر باشید، احتمال اینکه نتونید هیچ وقت مشکل رو حل کنید بیشتر می شه. مثلا شما می تونید کاری رو که دیرتر تحویل دادید اینقدر با کیفیت ارائه بدید که نامناسب بودن زمان بندی تون به چشم نیاد. می تونید از قابلیت های اجتماعی تون استفاده کنید و ددلاین ر وجا به جا کنید. هر چقدر توی کاری که دارید می کنید و مهارت های اجتماعی کنارش قوی تر باشی، بیشتر از Procrastination آسیب خواهید دید. چرا؟ چون اگه شما کارتون رو انجام ندید و روز بعد رئیستون یا استادتون سرتون داد بزنه، به طور طبعی سعی می کنید دفعه بعد خودتون رو تو اون شرایط قرار ندید. ولی اگه یک ساعت قبل از ددلاین برید و از رئیستون بخواهید که یک روز بیشتر بهتون وقت بده  که بتونید کار بهتری  تحویل بدید، یا کار بهتری تحویل بدید، یا حتی با تغییر تعریف و چارچوب کار و خلاقیت شکل مساله رو تغییر بدید، از تبعات منفی دفع الوقت نجات پیدا می کنید. بلکه هم تشویق بشید برای خلاقیتتون. این می شه که خیلی انگیزه ای باقی نمی مونه که دفعه بعد خودتون رو تو این شرایط قرار ندید. 

فعلا این باشه تا یک بار دیگه، کارهایی رو که به من کمک می کنه تا دفع الوقت نکنم براتون بگم. 


۲ نظر:

ساناز گفت...

ما وقت تلف‌کنندگان عزیز جدا منتظر بقیه‌اش هستیم.

Unknown گفت...

خیلی خیلی جالبه و منم منتظر بقیه ش هستم . منم دارم میرم پیش مشاور دانشگاه به دلیل له شدن در استرس procrastination و دچار بودن به سندرم imposer !!! که خودم یه عمر فکر میکردم تنبلیه اسمش :))) و دارم یه درمان گام به گام هم می نویسم
sara-parsi.blogfa.com
ببینیم درمانمون چی میشه خلاصه