۱۳۹۵ تیر ۱۱, جمعه

از روزهای تز

روزهای سخت آدم های دنیا رو برات دو دسته می کنن. اونهایی که دوستی شون رو بهت نشون می دن، تمام و کمال. و اونهایی که می فهمی برای معاشرت تو روزهای خوب و شاد خوبن و بس. کم کم یاد می گیرم که تو روزهای سخت یا حداقل انرژی گیر، وقتی واقعا حتی برای خودم هم در روز انرژی ندارم، باید از آدم هایی که با یک کلمه یا جمله می تونن ازت انرژی بگیرن یا یک بار روی دلت بگذارن دوری کرد. نمی دونم این از آثار بالاتر رفتن سن است یا فشار زیاد کاری این روزها، ولی دیگه مثل قدیم های خودم نیستم که شعارم و عملم مدارا بود و سعی کردن برای دیدن قضیه از دیدگاه طرف مقابلی که ممکن بود با حرفش یا بیان انتظارش ناراحتت کنه. یک جای زندگی ایستادم که بیشتر از همیشه نیازمند انرژی گرفتن از عزیزانم هستم و علاقمند به ساپورت کردن همه جوره اونها. ولی دیگه نه به قیمت آزار دادن خودم. انگار خودم کم کم دارم تو اولویت ها می آم بالا. 

در کنارش این رو هم فهمیدم که بالاترین دارایی آدم، حداقل من، دوستانت هستن. وقت و انرژی گذاشتن برای روابط اجتماعی یا اون چیزی که ما با بار منفی بهش می گیم "رفیق بازی" کاملا هم توجیه منطقی داره. دوستایی که تو روز سخت دستت رو می گیرن، خونه شون یا آغوششون رو به روت باز می کنن، همه جوره پشتت هستن، شده با یک تکست یا ایمیل اگه 15000 کیلومتر دورن نیروی جلورونده من هستن. 


هیچ نظری موجود نیست: