۱۳۹۵ تیر ۱, سه‌شنبه

درسهای تزی

اینا رو می نویسم که یادم بمونه برای بعدهای خودم:
اول اینکه هر چقدر هم آگاه باشی یا تلاش کنی، ته ته اش مکانیزم های دفع الوقت از تو سریعتر و قوی ترن. بعد از چهار ماه شبانه روز جون کندن، کافیه فقط یک ساعت حواست به خودت نباشه که ایمیل بزنی به استادت و بگی که وقت بیشتر می خوای و نمی رسی تو زمانی که داری کار رو تموم کنی. باید یادم بمونه که چقدر آرویند من رو خوب شناخته و چقدر خوب پیش بینی می کنه عملم و عکس العملم رو. 

دوم اینکه سخت ترین چالش تز نوشتن برای من، غلبه به کمال طلبی و یاد گرفتن اینه که روی هر کاری فقط به اندازه ای که وقت دارم، کار کنم. نه به اندازه صد در صد شدن کیفیت. این چالش هر نیم ساعت منه و واقعا سخت ترین قسمت کاره. 

سوم اینکه بزرگترین سرمایه های آدم، حداقل من، دوستام هستن. بدون انرژی ای که بهم می دن، واقعا تموم کردن ممکن نبود. یعنی گاهی یک پیامک یا تکست به اندازه بقیه روز به آدم انرژی می ده. برای کسی که چهارماهه غیر از تز نه کاری کرده نه چیزی گفته و یک جورایی زندانی بوده تو محیط بسته، دیدن اینکه اون بیرون دنیا وجود داره و آدم های هستن که به فکرت هستن، فوق العاده است. 

چهارم و در ادامه پست قبل اینکه، یک راه مناسب برای غلبه به احساس فرار و ترس از موفق شدن پیدا کردم. پیشنهاد امیرحسین بود و خوب داره کار می کنه برام. گره ای که توی کارم خورده بود و انرژی ای که دیگه نداشتم رو ترمیم کرد. اون هم اینکه تعریف موفقیت رو به روز کنی. مثلا تو شرایط من الان اگه موفقیت تموم کردن به موقع تز باشه، اینقدر نزدیکشم که ترسناک می شه. اگه هدفم پیدا کردن کار باشه، که تز یکی از مراحلشه، اونوقت موفقیت اینقدر دور می شه که دوباره جذاب می شه به جای ترسناک. مشکل این روش اینه که اگه همیشه انجامش بدی و هیچ وقت احساس رسیدن نداشته باشی، مشکلات خودش رو داره. حالا نوشتم اینجا تا بعدتر بهش فکر کنم. 

پنجم، اینکه تقویت مثبت یا فکر کردن به تبعات خوب کار وقتی با فاصله زمانی دورتر می آد برای من کمتر انگیزاننده است. اینکه تز تموم می شه راحت می شم، اینکه یازده روز بعد رو اگه خوب کار کنم بعدش می رم ایران، برنامه تفریحی و استراحت چیدن با دوستات برای مرداد و شهریور، همه خیلی خوبن. ولی هیچ کدوم به من کمک نکردن برای تندتر کار کردن. وقتی تصمیم گرفتم اگه فصل دو و چهار رو دادم به استادم، یک سفر دو روزه برم، اینقدر جایزه نزدیکه که بهم انگیزه تکون خوردن داد دوباره.

آخر آخر هم اینکه سخت ترین بخش این روزهای خستگی عمیق بدنی و فکری چالش استراحت است. حتی اگه ده دقیقه به خودت وقت استراحت بدی، اینقدر خسته ای که نمی تونی دوباره برگردی به کار. یک روز استراحت، معادل دو روز دست و پا زدن برای برگشتن به حالت بهینه قبلی است. این روزها رو باید دقیقا لاک پشت وار، آهسته و پیوسته رفت جلو. راه میانبر نداریم. 

۱ نظر:

taraaaneh گفت...

نمیدونی علت خستگی صبحگاهیت چیه؟ مثلا کمبود خواب؟ چون بعضیها خواب بیشتری تیاز دارن. یا کمبود بعضی ویتامنیها و مواد معدنی؟