۱۳۹۶ بهمن ۱۶, دوشنبه

گزارش این روزها

نشست اول:

این روزها اینقدر تند و تند می گذرن که من اصلا نمی فهمم که چه جوری صبح شب و شب صبح می شه. چهارتا پروژه کاری و حداقل چهار تا پروژه شخصی-خانوادگی دارم که هر کدومشون برای یک زندگی تمام وقت کافی هستن. اصلا نمی دونم چی شد که از اینجا سر درآوردم و نمی دونم چه جوری شد که اینجوری شد. یکهو به خودم اومدم دیدم طناب ها به دست و پام بسته شده ان. این وسط، استرس زیاد  واضطراب کهنه و قدیمی هم هی می آد بالا و می ره پایین. تازه دارم می فهمم که من کارهای جدید رو قبول یا تعریف می کنم وقتی که استرس زیادی از کارهای موجود دارم. اینجوری تو کوتاه مدت به یک کار جدید کم استرس فکر می کنم و تو بلند مدت هی وضع بدتر و بدتر می شه. مهم نیست حالا. خواستم بگم که چقدر دارم نمی فهمم روزهای زندگی دارن چه جوری می گذرن. 

بعد از دیدن چهار تا زمستون کانادا، وسط زمستون پنجم برای اولین بار دوست شدم با آب و هوا. البته وقتی سرده، هر جا زیر منفی بیست و پنج درجه، خسته و شاکی ام. ولی همه هستن. بقیه روزها، هیجان مخفی بامزه ای دارم هر وقت که پیش بینی آب و هوا رو باز می کنم و طوفان های احتمالی و کم احتمال رو دنبال می کنم. حال از اینکه چه بلایی سر کره زمین آوردیم که هر روز از هرجا خبر سیل و بارون و برف و سرما و گرمای خارج از الگوی مورد انتظار داریم بماند. 

تو این زمستون ولی یک بار دیگه  می رم جلوی کلاس و درس می دم. فکر کنم بهترین کلاسی باشه که تا حالا درس دادم. هم چون موضوعش مدیریت پروژه است و من براش هزاران هزارن مثال از سال های کاری ام دارم.

نشست دوم:
این پست رو تو دو تا نشست نوشتم. اینجوری که شروع کردم به نوشتن و نمی دونم تو همین دیوونه خونه این روزها با هزار و دویست تا کار مختلف که همزمان ددلاین همه شون فرداست، چی شده که من بدون پست کردن نوشته بالا رو پست نکردم و بلند شدم از پای کامپیوترم.
به هر حال، این روزها روزهای هیجان انگیز و خسته کننده و داغون کننده ای است. پر از تجربه های مختلف و عزیز و سخت. دیگه سرماخوردگی فوریه رو هم سوارش کنی ملغمه ای می شه که به گفتار راست نمی آد (سلام مریم).

نشست سوم:

باورم نمی شه که بازم نتونستم پست کنم این یادداشت رو. کلا یادم رفت چی می خواستم بگم. فقط اینو پست کنم فقط برای ثبت کردن اینکه چقدر دیگه حتی نمی تونم یک دونه پست هوا کنم بدون اینکه یک جا آتیش بگیره و مجبور شم نصفه ول کنم کارم رو. من که یک زمانی اینقدر در یک نشست پست می نوشتم که می گذاشتم پست ها بعدا سر یک زمانی پابلیش شن.


هیچ نظری موجود نیست: