۱۳۹۹ شهریور ۱۰, دوشنبه

چهل چلی

 

چهل سالم شد. برعکس سی سالگی که از  دو سال قبلش استرس داشتم و نگران و ترسیده بودم از پیر شدن، چهل سالگی خیلی آروم و بی صدا اومد نشست بغل دستم. روز قبل  از تولدم یک دسته جدید موی سفید روی شقیقه ام دیدم. تا حالا کلا زیاد موی سفید نداشتم ولی هر بار یکی پیدا می کردم کلی احساس پیر شدن می کردم. این بار ولی حس سرد و گرم روزگار چشیدن بهم دست داد. حس کردم دسته جدید موی سفیدم و دو تا خط اخم که افتاده روی پیشونی ام اتفاقا خوب به چهل سالگی ام می آد. خود چهل ساله ام رو دوست دارم. آرامشی رو که دارم دوست دارم. نقش نظاره گرم رو توی روابط اجتماعی دوست دارم. دیگه مثل سال های قبل احساس نیاز نمی کنم در وسط جریانات اجتماعی باشم .همین گوشه کوچیک خودم بشینم و زندگی ام رو بکنم خوشحالم. همین که مشکلی نداشته باشی که غیر قابل حل باشه و خودت و عزیزانت سلامت باشید، بسه برام.

هیچ نظری موجود نیست: