۱۳۸۷ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

  • من تكليف خودم رو با خودم نمي فهمم وقتي اينجا مي نويسم به اين فكر مي كنم كه ديگه ننويسم و وقتي كه تصميم مي گيرم ديگه اينجا ننويسم، نمي دونم يكهو تمام روز توي ذهنم براي اينجا مي نويسم خلاصه نفهميدم چه كار مي خوام بكنم
  • اين روزها همينجوري الكلي الكي بدجوري عصبانيم نمي تونم علتش رو بفهمم مي دونم كه خسته ام- اثاث كشي و خر حمالي هاي مربوطه خوب خيلي انرژي گير بوده اما تبديل شدنش رو در درونم به اين عصبانيت فزاينده واقعا نمي فهمم خلاصه درگيرم حسابي با خودم كه البته هدفش اين است كه با ديگران درگير نشم. من عصبانيم و اين يك موضوع دروني است. اتفاقات بيروني رو نبايد بهانه كنم كه همه حجم عصبانيتم رو بريزم سر بقيه
  • يك عالمه چيزها خوشگل خريديم واسه خونه كه من كلي واسشون ذوق زده ام. از همه بيشتر براي كتابخونه! هامون. واقعا روزشماري مي كنم كه كتاب هامون رو توش بچينيم. از ديشب تا الان دو هزار جور چيدمان مختلف واسش طراحي كردم كه هنوز هم اين پروسه ادامه داره. يك بار كتابهاي خودم رو مي گذارم اون بالا، چند تا كتاب لاله رو كه دست من يا روزبه مونده، توي طبقه هاي در دار، كتاب هاي روزبه رو پايين، خوب واسه كتابهاي مشترك جا كم مي آد. نشد... از اول... كتابهاي لاله اون بالا، ...

هیچ نظری موجود نیست: