۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

نجات

امروز بالاخره از يتيمي دراومدم و يك استاد راهنما پيدا كردم. بعد از چند هفته احساس مي‌كنم زندگي دوباره بهم لبخند مي‌زنه. به همين مناسبت خودم رو مهمون كردم به يك بشقاب گنده قرمه‌سبزي. البته ناگفته نمونه كه بشقاب گنده قرمه‌سبزي رو به اين نيت امروز با خودم آوردم كه بعد از شكست احتمالي در كسب موافقت استاد راهنماي جديد به خودم باهاش دلداري بدم. ولي اون چيزي كه مهم است همانا بشقاب قرمه سبزي است و نه چيز ديگري

يك مدت مي‌خوام آدم باشم. اينجا تعطيله، گوگل ريدر رو هم مي‌خوام تعطيل كنم. سريال ديدن هم از شش هفت ساعت در شبانه روز مي خوام بكنم يك يا دو قسمت بيست دقيقه‌اي. خلاصه يك مدت مي‌خوام آدم شم و اين حجم عظيم عقب افتادگي خودم رو و از اون بيشتر احساس خودم از شدت عقب افتادگي رو درمان كنم


 

پيش به سوي دنياي آدم‌هاي جدي، بدون سريال،‌ بدون گوگل ريدر، بدون مخدر ادبي


 


 

هیچ نظری موجود نیست: