۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

پذيرش

خيلي تلاش مي كنم كه بفهمم كه شايد راه هاي ديگري براي زندگي كردن، لذت بردن از زندگي، رشد كردن و شاد بودن هست كه شبيه راه من نيستن. تلاش مي كنم بپذيرم كه آدم هايي كه يكي از اين "ديگر راه ها" رو انتخاب مي كنن ممكنه بي فكر نباشن. حتي مقاومت مي كن درمقابل اين فكر كه اين آدم ها در خطر جدي حرام كردن زندگي خودشون هستن. اصلا نياز به اين دارم كه بپذيرم اگه لذت ببري از زندگي، چيزي به عنوان حروم كردن زندگي وجود نداره. مهم زندگي كردنه. اين رو كه مي دونم بايد در اين زمينه ها تلاش كنم و روش بقيه آدم ها رو بپذيرم مديون مسعود، يكي از همكلاسي هاي كلاس روانشناسي ام هستم كه اون موقع داشت تلاش مي كرد بپذيره كه روش سپيده، زنش براي زندگي هم يكي از روشهاي زندگي است. به اينجا كه مي رسم مي ترسم از اينكه من با اين اعتقاد راسخم به روش زندگي اي كه دارم شايد توي اين همه سال روزبه رو مجبور كرده باشم كه همون راه من رو انتخاب كنه و اون رو از پيدا كردن راهي كه مال خودش باشه انداخته باشم.


 

پي نوشت:

اين فكر كه زندگي فقط در صورتي درست است كه همه لحظاتش رو بدوي، شبيه فكر بعضي از دوستان زيباي ما است كه فكر مي كردن راهي در دنيا غير از دكترا گرفتن و استاد دانشگاه شدن وجود نداره. كه البته فعلا اعتقاد ايشان به من هم ثابت شده است.

هیچ نظری موجود نیست: