به دور دست ها نگاه مي كنم. به زندگي فردا و پس فردا و سال ديگه و دو سال ديگه خودمون فكر مي كنم. بعد از تصور شدت و حجم كارهايي كه مونده مي ترسم. مي دونم كه كاري كه دارم مي كنم بزرگه است و گام هاي ريز ريز هر روز است كه باعث مي شه يك روزي دورترها به اولين milestone برسم. ولي باز هر روز از ديدن حجمي كه كار كردم و پيشرفت فيزيكي خيلي كمي كه كردم مي ترسم و به دست و پا زدن و متهم كردن خودم و روزبه به تنبلي رو مي آرم.
بیشتر از هجده سال است که می نویسم. چیز ارزش داری نیست. واگویه های ذهن خودم است که بعضی روزها می نویسم تا از جست و خیز در مغزم دست بردارن و بگذارن کار کنم. آدم کم حوصله ای هستم که همه فعالیت های هیجان انگیز عالم بعد از زمانی برام حوصله سربر می شن. این وب لاگ طولانی ترین کاری است تو زندگی ام کردم. برای این است که اینقدر دوستش دارم.
۱۳۸۸ دی ۲۲, سهشنبه
دست و پا زدن
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر