۱۳۹۰ اسفند ۲۹, دوشنبه

سبزه ها در نیمکره جنوبی

امسال اولین سال است که قرار است من و روزبه تو خونه مون سال تحویل رو تنها باشیم. تا حالا هر سال یا پیش خانواده من بودیم یا خانواده اون. امسال ولی دیگه قراره که تنها باشیم. سعی می کنم خیلی از این موضوع غصه دار نباشم و بگذارم به حساب آدم بزرگ شدن که خیلی هم به مذاقم خوش نمی آد ولی ظاهرا چاره شناخته شده ای هم نداره.
در راستای اینکه در اولین سال با هم بودنمون، هفت سینی داشته باشیم، از بیست روز پیش رفتم تو کار سبزه درست کردن. اول با یک کیلو ماش شروع کردم که اینقدر توی ظرف ضخیم چیده شده بود، بعد از ده روز آن چنان بویی گرفت که بعد از دور ریختنش، مجبور شدیم تمام آشپزخونه رو تمیز کنیم. ده روز قبل از عید با یک مشت عدس پروژه رو از سر گرفتیم. عدس ها ولی خیلی تنبل تر از ماش ها تشریف دارن. با قر و قمیش، آروم آروم ریشه زدن و هر چی در راستای گول زدنشان تلاش کردیم، بالاسرشون چراغ روشن کردیم، گرمشون کردیم و گذاشتیمشون پشت پنجره گول نخوردن که نخوردن. به رشد مورچه ای شون ادامه دادن تا الان که چند ساعت مونده تا تحویل سال تازه در حد چند میلیمتر سبز شدن. اینقدر که می شه گفت که سبزه سر سفره هفت سین داریم ولی از اون هفت سین ها می شه که عکسش رو باید قایم کنیم.
ولی کلا به این نتیجه رسیدیم که یک دلیلی داره که سبزه می گذاشتن کنار سفره هفت سین در ایران. اون هم این بوده که دم بهار عدس ها واقعا دوست دارن که جوونه بدن. اینجا، در نیمکره جنوبی، در حالی که پاییز شروع شده و ما خودمون داریم هر روز یخ می زنیم تو باد و بارون، معلومه که عدس ها حس و حال ندارن که جوونه بدن. ولی خوب علی الحساب ما مجبوریم که در شروع پاییز، شروع بهار رو جشن بگیریم و عدس ها هم چاره دیگری ندارن. هرچقدر هم که ذره ذره رشد کنن

هیچ نظری موجود نیست: