۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

سبک و شاد

از بدجنسی ها و بی انصافی ها یکی هم باید این باشد که آدمیزاد وقتی هوای دلش ابری است و اوضاعش قمر در عقرب است اینجا در وب لاگ چیز بنویسد و دل دوستانش را با خون کند و گوششان را پر از غر (یا قر؟). بعد روزهایی که خوب است، خوشی در دلش از این طرف غلت می خورد می رود آن طرف اینجا چیزی ننویسد. از روزهایی که برای آخرین بار رفته سر کلاس Time-Series و غصه خورده از تمام شدن کلاس با یک استاد فوق العاده با حال و ساده کلاس. که دلش غنج رفته برای همه بقیه معلم هایی که هر چند انگشت شمار، از کلاس هاشون غرق لذت شده. که یک عکس یادگاری گرفته است از کلاس اونجوری که مایک هر روز توش بوده و کپی عکس رو از ترس گم شدن تو هزار تا ابر و فولدر کپی کرده.
یا مثلا نیاید بنویسد که یک جمله یک جا خوانده که گفت تصمیم غلط گرفتن بهتر از تصمیم نگرفتن است. تصمیم گرفته و سعی کرده بعد از اون تصمیم به کودک و والد خودش استراحت بده. که چقدر این روزها خودش رو بیشتر دوست داره و چقدر دنیا رو بیشتر دوست داره و یاد گرفته با اینکه دلتنگه و کلی آرزو داره، باهاشون زندگی کنه. با دلتنگی و با آرزو. یعنی حال رو زندگی کنه بدون اینکه  دلتنگی گذشته ها یا آرزوی آینده ها اذیتش کنه. باید اومد و نوشت که چند روز است جلوی هر آینه ای که می ره چقدر چشم های خودش رو دوست داره و چقدر تمرین می کنه بلند بلند خودش رو نوازش کنه. 

*: Cloud

هیچ نظری موجود نیست: