۱۳۸۶ آبان ۶, یکشنبه

تحليل رفتار متقابل

نمي دونم اين چه بيماري اي است كه ما وقتي يك چيزي رو ياد مي گيريم شروع مي كنيم روي مردم ديگه پياده اش كردن

تحليلشون مي كنيم- نظر مي ديم درمورد حركات و رفتار و انگيزه هاي ناخودآگاهشون

حتي بهشون پيشنهاد مي ديم كه چه جوري احساس بهتري بكنن- چه جوري خودشون رو تحليل كنن- چه جوري كودك سرخورده شون رو نوازش كنن تا آرامش دروني بيشتري داشته باشن


اما نمي دونم چرا وقتي نوبت خودمون مي شه اينجوري توي گل مي مونيم- تحليل كه نمي توني درست و حسابي خودت رو بكني- حتي اگه بدوني هم كه چه ات است و به چي احتياج داري نمي توني واسه خودت حلش كني

باز وقتي لاله بود نوبتي همديگه رو تحليل مي كرديم و به جواب سوال هاي عجيب وجود خودمون مي رسيديم- اما اين روزها من تقريبا در گلم

كودك بيچاره خسته ام رو هر روز دنبال خود از اين ور به اون ور مي كشونم- احساساتش رو نمي تونم هيچ جوري ارضا كنم واسش- يك روزي كه اينقدر ترسان و لرزان است و دلش نمي خواد از زير پتوش بياد بيرون و با زندگي مزخرف روزانه روبرو بشه مجبورش مي كنم- مي آرمش دنبال خودم وسط مكان ها و آدم هايي كه اون اينقدر ازشون مي ترسه


مي دونم ترساش دلايل بالغانه ندارن- ترس كودكي است كه خودش مي دونه خرابكاري كرده- ولي حتي در اين صورت هم تجربه ترسيدن واسش تجربه بد و سختي است-

سخت

سخت

خيلي سخت

مي دونم نوازشش بايد بكنم- ولي خودم اينقدر خسته ام كه توانايي اش رو ندارم- از اين جنگ هر روز و هر روز توي خودم خسته ام-
اونجوري ام كه اگه مثل قديم ها بود بايد مي رفتم دو سه روزي لب يك چشمه توي بيابون زندگي مي كردم
به خودم مي پرداختم و بس
روز بدي است امروز

۳ نظر:

Laleh گفت...

الهی من فدات بشم عزیزم!!
امشب باهات چت می کنم ببینم حرف حساب اون کودک دماغ آویزوونت چیه!!

ناشناس گفت...

Goobsiletam be molaa.

Laleh گفت...

پری بنویس!
من شیپیش-نوشته می خوام!!
به قول سرکار مفتش: زود تند سریع!