خيلي دوست دارم بنويسم. اما بعضي وقتها كلمات توي ذهن آدم يك زنجيره به هم پيوسته نيستن كه اگه سر نخشون رو بگيري بتوني تا آخرش بري. كلمات شكل يك درخت N شاخه به هم چسبيدن كه از هر شاخه كه بري يكي دو سه تا لغت بعدش نيست. ميرسي به بن بست. اونوقت ترجيح ميدي ديگه ننويسي و به كوههاي پوشيده از برف پشت پنجره نگاه كني و هر از چند گاهي يك نگاهي به اهداف فناوري اطلاعات كه بايد از نظر زماني شكسته بشن فكر كني.
بیشتر از هجده سال است که می نویسم. چیز ارزش داری نیست. واگویه های ذهن خودم است که بعضی روزها می نویسم تا از جست و خیز در مغزم دست بردارن و بگذارن کار کنم. آدم کم حوصله ای هستم که همه فعالیت های هیجان انگیز عالم بعد از زمانی برام حوصله سربر می شن. این وب لاگ طولانی ترین کاری است تو زندگی ام کردم. برای این است که اینقدر دوستش دارم.
۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه
پس از باران
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر