۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

پس از باران

خيلي دوست دارم بنويسم. اما بعضي وقت‌ها كلمات توي ذهن آدم يك زنجيره به هم پيوسته نيستن كه اگه سر نخشون رو بگيري بتوني تا آخرش بري. كلمات شكل يك درخت N شاخه به هم چسبيدن كه از هر شاخه كه بري يكي دو سه تا لغت بعدش نيست. مي‌‌رسي به بن بست. اونوقت ترجيح مي‌دي ديگه ننويسي و به كوه‌هاي پوشيده از برف پشت پنجره نگاه كني و هر از چند گاهي يك نگاهي به اهداف فناوري اطلاعات كه بايد از نظر زماني شكسته بشن فكر كني.

هیچ نظری موجود نیست: