۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

ذره اي آرامش

فرداي روزهايي كه موج هاي بزرگ زندگي كه از سر آدم مي گذرن، همه وجود آدم درد مي كنه. مثل اينكه يك كاميون هيجده چرخ از رويت رد شده باشد. بايد فرصت كني بلند شي، نفس تازه كني، آه بكشي، مهره هاي كمرت رو جابه جا كني، چشم هات رو باز كني، دور دست هاي گذشته و آينده رو نگاه كني. بعد تازه مي شي يك آدم درست و درمون

اگه اين فرصت رو نكني، مستعدي كه با يك موج كوچيكتر امروز بري زير كاميون هيجده چرخ
اگه اين فرصت رو، حتي اگه شده دو ساعت، دست و پا نكني ممكنه مجبور شي يك ماه توي نقاهت بموني. جدي مي گم ها. يك ماه حداقلشه

هیچ نظری موجود نیست: