۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

نمي دانم نامه

نمي دانم نامه هنوز ادامه دارد.
يك نفر، يك دوست مهربون، داره جلوي چشم من بال بال مي زنه. بال بال به معناي واقعي كلمه. براي اينكه بفهمه كه كدوم وري بره توي زندگي اش. و من مثل بز اخفش فقط مي تونم نگاهش كنم. چون راه درستي كه من بلدم، راه درست من است نه راه درست اون.
من دارم زير اين بار له مي شم.

هیچ نظری موجود نیست: