۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه

همکار همسایه وقتی حسنی آمده بود مکتب

نه به رسم روزگار، درواقع به ضرب روزگار صبح  قبل از ساعت هشت دانشگاهم. البته خوشحال نشید که آدم شدم و صبح ها بیدار می شم ها. نه. کلا اشتباه اومدم. یعنی کلاسی که معمولا ساعت هشت صبح جمعه ها شروع می شه، این هفته استثنائا ساعت نه شروع می شه و اصلا کلا جاش هم عوض شده و دلیل اش هم اینه که امروز استاد نمی آد و قراره بچه ها از حل تمرین ها اشکالاتشون رو بپرسن. هان نگفته بودم من تو این درس ثبت نام هم ندارم یعنی حل تمرین به دردم نمی خوره. خلاصه که حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه صبح ساعت هشت می رفت و تازه می خورد به دیوار. 

القصه، دعوا کنان با خودم که چقدر خنگم و گیجم و این مسایل اومدم دانشکده. مدتی است که سایت گنجور رو گذاشتم به صورت پیش فرض، هر وقت کروم(*) رو باز می کنم باز بشه. در طول روز وسط کارها (یا از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون، وب گردی ها) می رم روی دو تا بیت هم کلیک می کنم که بانک اطلاعاتی شون چاق شه و شعرهای بیشتری بشه توش خوند. (اینجاست، شما هم یک نگاهی بندازید http://v.ganjoor.net/images/view/175151). بعد طبق معمول که همه اش می خوام ببینم داده های مربوط به این لحظه چیه(**)، رفتم آمار بازبینی امروزش رو نگاه کردم. به تاریخ 28 دسامبر فقط دو نفر بازبینی کرده بودن. یکی که منم. ساعت  چند دقیقه مونده به هشت صبح به وقت نیوزیلند، هنوز هیچ کس هیچ جای دنیا بیدار نشده. پس اون یکی، اون همکار ندیده ام همسایه است. حالا یا در نیوزیلند است یا تو استرالیا است و برای نماز صبح که بیدار می شه می آد می شینه دو تا بیت شعر هم بازبینی می کنه. خوشم اومد از اینکه تنها نیستم و یکی هست همین نزدیکی ها که یک ذره شبیه من فکر می کنه یا کارهای مشترک دوست داریم.

اون یک کلمه "همین نزدیکی ها" هم یک چیزی است که باید تو نیوزیلند باشی و هیچ امیدی نداشته باشی که هیچ کدوم از دوستها یا فامیل ات ممکن باشه فکر کنن که بیان پیشت سفر، تا بتونی بفهمی. که چقدر خوشحال باشی از داشتن دوستانی که همین تو کشور بغلی، استرالیا رو عرض می کنم، هستن و می تونی امیدوار باشی ببینی شون. 

(*) chrome
(**) برای مثال من عاشق اینم که هر لحظه که بشه فشار خونم رو بگیرم که بدونم در چه حدی است. یا مثلا سرعت اینترنت رو چک کنم. خلاصه علاقه به داده های real time دارم. 

هیچ نظری موجود نیست: