۱۳۹۳ مرداد ۱۱, شنبه

از مجموعه خنگی ها

از صبح رو کامپیوترم دنبال tune in ام می گردم که موسیقی بریزم روی موبایلم و عکس های روش رو بردارم. هر چقدر هم توی برنامه های کامپیوتر سرچ می کنم نیست. حالا با خودم هم دعوا که من کی دوباره این رو uninstall کردم. بعد چهار ساعت یادم اومده که اسمش itunes بود نه tune in.

دیروز روز در شهر گشتن و رانندگی و هی از این ور به اونور رفتن بود. بعد به یک دلیل خیلی بی خودی که نمی دونم چی بود، پشت تمام چراغ قرمزها، حتی وقتی سبز بودن ایستادم. تا دوباره قرمز و سبز شن. سر همه تقاطع هایی هم که حق تقدم با من بود، اینقدر وایسادم تا همه اونوری ها رفتن. چرا؟ نمی دونم واقعا. وقتی بهش توجه کردم حداقل دو ساعت بود این کار رو می کردم. 

روزبه پیاده شد. من هم رفتم دانشگاه. بعد یکهو دیدم که دانشگاه نیستم و توی یک خیابون اصلی دیگه هستم. نمی دونستم چرا. پارک کردم زنگ زدم به روزبه. گفتم اینجا چه کار می کنم، گفت نمی دونم ولی یادت نره بنزین بزنی. هاااااااا. راست می گفت. واسه این اینجا بودم. اصلا دم پمپ بنزین پارک کرده بودم. 

هیچ نظری موجود نیست: