۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

ددلاین گریز

یک نفر در درون من هست که همیشه سه ساعت مونده به ددلاین می پرسه می مردی اگه با همین سرعت همیشه کار کنی؟ یکی دیگه هم هست که جوابش رو می ده و می گه: حالا گذشته ها گذشته. دعواش نکن. از این به بعد با همین سرعت کار می کنه جبران می کنه. خودم دستم رو زدم زیر چونه ام و فکر می کنم به اینکه اگه همه زندگی رو با این سرعت و این استرس کار کرده بودم شاید تو کارم جلوتر بودم یا اصلا واسه خودم کسی شده بودم، ولی مطمئنا اینقدر زندگی نکرده بودم، اینقدر حال نکرده بودم، اینقدر دوست و داستان نداشتم تو زندگی ام. اون دو تا با هم چونه می زنن. من هم قول می دم که از فردا مودب و مرتب باشم و کارهای ددلاین هام رو همیشه چند روز زودتر انجام بدم. آخرش ولی چشمم یک برق شبیه برق چشم گرگ ها توی کارتن ها می زنه و می دونم که سه ساعت دیگه که این ددلاین تموم شه، قراره راه بیفتم برم سراغ دوست و شهرگردی و دوستی و حرف زدن با درخت ها و آسمون. خدا تا ددلاین بعدی بزرگه. 

هیچ نظری موجود نیست: