۱۳۹۴ خرداد ۲۲, جمعه

امروز چی بپوشم؟

زندگی رو قراردادها شکل می دن. قراردادها و اون چیزی که توی کله ما می گذره. دو تا آدم می تونن زندگی شبیه هم داشته باشن ولی حسشون نسبت به میزان خوشبختی/بدبختی شون متفاوت باشه. تو می تونی تو یک شهر کوچیک زندگی کنی و خوشحال باشی که طبیعت زیبا اطرافت داری، ترافیک نداری، امکان پیاده سر کار رفتن داری. می تونی هم با زندگی تو همون شهر حس بازنده بودن بکنی. حس اینکه گناه داری چون مترو سوار نمی شی. تعداد سینماهای اطرافت کمه یا هر غر دیگه ای. اینه که می گم همه چی تو کله ماست و همه چیز نسبی است. 
ولی یک بخش هایی از زندگی هم قراردادی است. مثلا اینکه هر روز بلند می شی و می ری سرکار یا مدرسه. لباس می پوشی واسش. اینکه قرارداد اینه که لباس اسپورت بپوشی یا رسمی. همه مون وقتی تو این قراردادها هستیم کلی درموردشون غر می زنیم. ولی وقتی همین قراردادها نیستن، زندگی یک جور بی شکلی می شه که مدیریت کردنش یک کم سخته. برای من حداقل سخته. وقتی هر روز صبح که بیدار می شی قرار نیست جایی بری، اون هم برای من که از سه ماهگی ام رفتم مهد و مدرسه و دانشگاه و سرکار، یک حس آزادی ترسناکی پیدا می کنی. اینکه وقتی می خوای لباس بپوشی هیچ قاعده ای نیست که بگه چی بپوش. اینکه برای آقای قهوه فروش سرکوچه فرق نمی کنه تو چه ساعتی بری اونجا بشینی یا چی بپوشی یا چقدر کار کنی. نتیجه چی می شه؟ خودت باید برای همه اینها تصمیم بگیری و می فهمی که چقدر همین قراردادهای کوچیک زندگی وقت و انرژی صرفه جویی می کنه واست. اینه که رو می آری مثل شلدون برای خودت قاعده درست کردن. که پنج شنبه ها روز سبز پوشیدن است و کتابخونه رفتن و جمعه ها روز دامن پوشیدن و تو کافه کار کردن. وقتی همه کار و زندگی ات خودتی و لپ تاپت، شکل دادن به زندگی هنری می خواد که من تا این لحظه نداشتم. 

هیچ نظری موجود نیست: