۱۳۹۴ خرداد ۲۹, جمعه

یخ شکن

شکستن یخ فضا، به خصوص وقتی کسی رو برای اولین بار ملاقات می کنی و زمان خیلی کمی داری بری اینکه اون یخ اولیه بشکنه و برید سر اصل مطلب خیلی مهمه. واسه آدم های برونگرا کار راحت تری است و تقریبا هر کسی روش خودشو داره. آدم های درون گرا، براساس تجربه من، کمتر تن می دن به موقعیت اینچنینی. واسه همین باز کردن سر صحبت با آدم های غریبه واسشون کار سخت تری است. 
القصه، با یک خانمی یک قرار کاری داشتم. قرار کاری که نه، قرار مصاحبه. یعنی اون قرار بود اون من رو برای یک کاری که درخواست داده بودم مصاحبه کنم. موقعیت هم یک جوری بود که اگه از من خوشش می اومد ممکن بود تو همون جلسه کار رو  شروع کنیم. خوب این انگیزه برای زود شکستن یخ بینمون. البته خودش هم خیلی آدم گرم و اجتماعی ای است و تو همون مکالمات تلفنی، ایمیلی و اس ام اسی اولیه من کلی حس راحتی کرده بودم باهاش. حالا روزی که قرار گذاشته بودیم تو یک کافی شاپ همدیگه رو نمی شناختیم. به طنز بهم گفت من یک دختر زشت چاقم با موهای بدشکل که یک پیراهن قهوه ای پوشیدم. سوتی داده بود بنده خدا. قیافه اش لحظه ای که من رو دید و دید که چاقم و من که حدس می زدم قیافه اش اینجوری بشه و سعی می کردم نخندم. سوتی با مزه  ای بود. از این سوتی ها که مدت ها باید بره بشینه برای دوستاش تعریف کنه.


هیچ نظری موجود نیست: