۱۳۸۷ دی ۱۵, یکشنبه

آشفته ام

دو خط مي نويسم كه خيلي واسم مفيد است. توي آشفتگي اي كه دارم نوشتن تنها چيزي است كه كمكم مي كنه. نوشتن واسه اينجا حس آزادي بهم مي ده. حس خوبي كه بهش احتياج دارم. اما فكر مي كنم آدم هايي كه اين روزها از كنارم رد مي شوند و بخشي از آشفتگي من مربوط به اونها است اينجا رو مي خونن. مسلما هم مي فهمن كه دارم درمورد اونها غر مي زنم. روزبه معتقد است كه دقيقا مي فهمن كه درمورد اونها نوشتم. نمي نويسم. اما فكر مي كنم كه وب لاگي كه نمي شه دو جمله حس لحظه ات رو توش نوشت به چه دردي مي خوره. البته اين خودش يك تأييد طلبي اساسي است. يعني اگه داري توي فضاي عمومي مي نويسي نبايد سختت باشه اگه آدم ها بفهمن كه داري درمورد خودت در ارتباط با اونها مي نويسي... اگه سخت است يعني يك ايرادي هست توي من. آرشيو وب لاگم رو كه مي خوندم مي ديدم كه چقدر توي سال هاي 81 و 82 آزادتر مي نوشتم. والدم به شدت كمتر بود. ترسم از تأييد نشدن حس هام خيلي خيلي كمتر بود. به نظر مي رسه اينها اولين علائم پيري باشه. ديگه دارم كم كم پير مي شم


 


 

هیچ نظری موجود نیست: