با Jason و Ron منتظریم که استادمون بیاد و جلسه شروع شه. اونها تعریف می کنن از اینکه اصلا در بزرگسالی وقت ندارن که ورزش کنن. می گن دبیرستان بهترین دوره ای بود که باید ورزش می کردن چون وقت داشتن همه اون چند سال رو. بعد از مدرسه هیچ وقت تکلیفت نداشتن و هر روز همه وقتشون رو برای معاشرت با دوستاشون و بازی های کامپیوتری و مهمونی رفتن گذروندن. برای روزبه که تعریف می کنم دلمون برای نوجوانی خودمون و همه بچه هایی که نوجوانی شون یا در ترس از کنکور یا پشت کنکور تلف می شه غصه می خوریم.
بیشتر از هجده سال است که می نویسم. چیز ارزش داری نیست. واگویه های ذهن خودم است که بعضی روزها می نویسم تا از جست و خیز در مغزم دست بردارن و بگذارن کار کنم. آدم کم حوصله ای هستم که همه فعالیت های هیجان انگیز عالم بعد از زمانی برام حوصله سربر می شن. این وب لاگ طولانی ترین کاری است تو زندگی ام کردم. برای این است که اینقدر دوستش دارم.
۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه
حسرت
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر