۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

لاطائلات یا شاید لاطاعلات

شاید گیج نیستی . شاید فقط ترسیدی. شاید فقط غمگینی. شاید تنهایی. ولی اگه فرق بین اینها رو نمی دونی، حتما گیجی. اصلا اسمش رو می گذاریم گیجی. اینجوری دردش کمتره. 
 



*************
یک کتابی هست به اسم وانهاده. فکر کنم مال سیمین دوبوار است. اولین باری که خوندمش فکر کنم 12 سال پیش بود. (اگه می خواهید بخونیدش بقیه نوشته من رو نخونید. خطر لو رفتن داستان وجود داره)
داستان یک زنی است که فهمیده که شوهرش با یک خانم دیگه رابطه داره. بعد شروع می کنه به دست و پا زدن برای اینکه رابطه اش رو نجات بده. بعد این دست و پا زدن هر روز می برش پایین تر. تا وقتی که چیزی از روانش باقی نمونده وقتی که شوهرش واقعا ترکش می کنه. بعد آدم می تونه خیلی راحت تو این موقعیت قرار بگیره. وقتی که دست و پا می زنی و از بس که ترسیدی حتی نمی تونی یک ثانیه بیای بیرون از موقعیت و به خودت نگاه کنی. حتی یک لحظه که بفهمی که چرا داری دست و پا می زنی. 

حالا می خوام بگم وقتی تو این موقعیت قرار هم می گیری و می فهمی که داری دست و پا می زنی، اینکه جلوی خودت رو بگیری خیلی سخته. اینکه اعتماد کنی به روند و دست و پا نزنی. سخته، شاید حتی در حد نشدنی.

هیچ نظری موجود نیست: