۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه

والد گریز

من آدم والد گریزی هستم. یعنی اگه یک از یک کاری حال هم بکنم، وقتی برام شکل قانون بشه سخت بهش پابند می مونم. اصلا همین می شه که آدم توجه نکردن به ددلاینم. یعنی اگه خودم از یک کاری لذت ببرم می شینم سرش تا تموم شه. ولی ددلاین که واسش تعریف می شه انگار که یک والدی می ایسته بالا سر من که کار رو سر زمان می خواد. این می شه که من مثل یک بچه کوچیک شیطون فرار می کنم و از زیرش در می رم. 
حالا این نوشتن توی نوامبر هم شد واسه من یک ددلاین که خودم واسه خودم گذاشتم و دارم هر روز با خودم مبارزه می کنم که بهش برسم. هم تمرین است هم انرژی بر. خیلی هم موفق نشدم. خیلی روزها بوده که نرسیدم یا نشده یا مبارزه کردم و ننوشتم. ولی خوب. یک جایی توی زندگی باید بپذیرم که این منم و اگه نمی تونم صد در صد به حس والدگریزی ام غلبه کنم، می تونم کم کم درصدش رو ببرم بالا. 

آخر هفته آرومی رو می گذرونم که می دونم آرامش قبل از طوفانه. استادی دارم که داره بعد از شش ماه برمی گرده. از من خروجی کارهایی رو می خواد که با اینکه خیلی هاش رو انجام دادم، اینقدر تیکه و پاره و ناکامل و پراکنده بوده که هیچ خروجی روی کاغذی هنوز نداره. یک عالمه امتحان پایانی دانشجوهای کوچک تنها رو هم باید تصحیح کنم آخر هفته که امیدوارم بهش برسم. 
بهتره ببندم اینجا و برگردم سر کارم. تا روزی دیگر و مبارزه ای دیگر


هیچ نظری موجود نیست: