ظاهرا همينجا هاست كه ياد مي گيري. ياد مي گيري كه حتي اگه نمي توني، ولي مجبور شي خم هم مي شي و مي گذري. بزرگ مي شي و ياد مي گيري. با چه هزينه اي، بماند.
بیشتر از هجده سال است که می نویسم. چیز ارزش داری نیست. واگویه های ذهن خودم است که بعضی روزها می نویسم تا از جست و خیز در مغزم دست بردارن و بگذارن کار کنم. آدم کم حوصله ای هستم که همه فعالیت های هیجان انگیز عالم بعد از زمانی برام حوصله سربر می شن. این وب لاگ طولانی ترین کاری است تو زندگی ام کردم. برای این است که اینقدر دوستش دارم.
۱۳۹۳ مرداد ۳, جمعه
صرفا غر، شب قبل از ارائه
گاهي وقت ها فقط خسته اي. خيلي زياد. به اندازه بيست و چهار ساعت خوابيدن. نمي فهمي جسمته يا روحت. گاهي وقت ها هم خسته اي، از توضيح دادن حست و درخواست از بقيه كه جاهايي كه اذيت مي شي رعايت رو بكنن. كه ده جاي ديگه انعطاف پذيري ولي يك جايي هم هست كه تو نمي توني خم شي. نگاه شون مي كني و نمي دوني ديگه چي بگي.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر