۱۳۹۳ دی ۳۰, سه‌شنبه

غرغرهای یک دانشجوی تنبل که سالی ماهی یکی از کارهاش جواب می ده

بعد از کلی وقت، امروز مدلم داره جواب می ده و مغزم داره کار می کنه. تونستم یک سری چیزهایی رو که خیلی وقت بود نمی فهمیدم می خونم و می فهمم و فکر می کنم موفق شدم تفسیر کنم. بعد دقیقا در همین لحظه، دقیقا همین لحظه، به طرز غیر قابل باوری دلم می خواد از روی این صندلی بکنم. بلند شم و برم. نشینم پشت این کامپیوتر و این صفحه پر از عدد. انگار تحمل مسوولیت وقتی چیزی رو می  دونی، از وقتی که نمی دونی یا نمی تونی سخت تر است. وب لاگ می نویسم که فقط خودم رو به این صندلی و این کامپیوتر بچسبونم و از جام بلند نشم. می دونم که بلند شم زودترین زمانی که برگردم دو هفته دیگه است. 

هیچ نظری موجود نیست: