۱۳۹۴ فروردین ۱۶, یکشنبه

چرخش روزگار

1- دنیا با همه بزرگی اش، ده کوچیکی بیشتر نیست. برای ما به خصوص. حتی اگه کوله به دوش این ور و اونور کره خاکی زندگی کنیم و بچرخیم. 

2- همه ما در طول زندگی مون هزاران نفر رو می بینیم ولی تعداد انگشت شماری از اونها توی ذهن و زندگی مون موندگار می شن. خیلی وقت ها با کسایی دوست می شیم که فکرش رو هم نمی کردیم. خیلی وقت ها هم دوست داریم با کسانی دوست شیم و فرصتش یا وقتش پیش نمی آد. اینکه چه کسایی رو می بینیم تصادفی است. اینکه چه کسایی می مونن توی زندگی مون ولی، انتخاب ماست. 

3- این چند روز همه جا برنامه های سیزده به در در جریان است. من که هنوز اینقدر در سرما آب دیده نشدم که جرات پیک نیک کردن سیزده به در به خودم بدم. فکرم به سیزده به در آنسوی اقیانوس است. سیزده به در پاییزی دم اقیانوس. با افتابی که هنوز می سوزونه، بارونی که سرتا پات رو تو یک دقیقه خیس می کنه ولی آسمون و ابرهای بازیگوشش دلت رو می برن. 

4- تصویر سیزده به درهای نیمکره جنوبی البته گره خورده به یک دوست خاص. به دختری با آرزوهای رنگارنگ که نون خرمایی تعارفت می کنه، خیلی وقت ها به معنای واقعی کلمه می شه مصداق "دستم بگرفت و پا به پا برد". کسی که خوشحالم از اینکه دوستش شدم، هر چند خودش همیشه می زنه زیرش :) . کسی که خودش و همسرش و بعدها جوجه کوچولوش از بهترین دوستای من و روزبه شدن تو اون بهشت کوچک. کسی که همیشه بود، همیشه پشتت بهش گرم بود و همیشه می دونستی وقتی که نیاز داشته باشی دست کمکش پشتته. 

5-دنیا ده کوچیکی بیشتر نیست. ولی فاصله ها، وقتی معنی پیدا می کنن که بین تو باشن با  کسایی که می شه بی بهانه و برنامه، راه افتاد رفت خونه شون، یک، شایدم دو تا، چایی خورد با ده تا گز. دو کلمه حرف زد و آروم و مطمئن برگشت. من خوشبختم که خیلی جاهای دنیا همچین دوستایی دارم و همزمان غمگینم از اینکه نمی شه همزمان نزدیک همه شون بود.  

هیچ نظری موجود نیست: