بیشتر از هجده سال است که می نویسم. چیز ارزش داری نیست. واگویه های ذهن خودم است که بعضی روزها می نویسم تا از جست و خیز در مغزم دست بردارن و بگذارن کار کنم. آدم کم حوصله ای هستم که همه فعالیت های هیجان انگیز عالم بعد از زمانی برام حوصله سربر می شن. این وب لاگ طولانی ترین کاری است تو زندگی ام کردم. برای این است که اینقدر دوستش دارم.
۱۳۸۷ آبان ۸, چهارشنبه
امروز خوشحال و سرحالم. مي نويسم كه پسرخاله عزيز آن سر عالمم بدونه كه روزهاي خوشحالي هم دارم. اما روزهاي خوشحالي معمولا اينقدر بند نمي شم روي زمين كه بتونم چيزي بنويسم.خوشحالي ام البته به يك نمه آفتابي كه امروز توي آسمون است يا اينكه بعد از اين همه مدت يك كتاب پيدا كردم كه از سر تا ته خوندم ربط پيدا مي كنه. يا اينكه از راه دور يك دوستي رو ديدم كه اينقدر عصباني بود كه قرمز شده بود اما حضورش از ميان همه اون سيم هاي كه اينجا رو به هزاران هزار كيلومتر اونورتر وصل مي كرد نويد دهنده بود.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر