۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه

یکسال گذشت

 نوشته من در صفحه فیس بوک غزاله

خوب دیگه باید رسما پذیرفت که تو رفتی و نیستی. یک سال شد و تو این یک سال هیچ کس نیومد بگه که این یک شوخی بی مزه بیشتر نبوده.
ولی می دونی چیه؟
برای من، نبودنت تو سالروز تولدت،خیلی دردناکتر از سالگرد رفتنت بود. چون تو آدم زنده بودن بودی، آدم زیستن با همه وجود، تا ته توان، تا آخرین لحظه، نه آدم نبودن. این تصویری است که تا هر کدوم ما هستیم، در ذهن و زندگی ما باقی خواهد موند. هر وقت که شاد باشیم و بخندیم، هر وقت یک صحنه زیبا ببینیم. هر وقت تو طبیعت باشیم و فکر کنیم که کی اگه اینجا بود می تونست این درخت ها رو بغل کنه یا از شدت زیبایی این جنگل مه زده فریاد بکشه. هر لحظه ای که زنده باشیم تو دقیقا تو همون لحظه برای ما هستی.
این شوخی بی مزه ما با سرنوشت است. از یک سال و یک روز قبل.

آرامش ارزانی ات.

هیچ نظری موجود نیست: