۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

روزمرگي

  1. روزهايي كه اينجور بي فايده ام، بي خروجي، بي خلق، بي توليد نه خودم رو دوست دارم نه دنيا رو نه هيچ چيز ديگه رو. افسرده مي شم اين روزها
  2. اين بررسي biorhythm هاي روزانه خيلي دلچسبه. روزهايي كه حالت خرابه مي اندازي گردن اون، روزهايي كه اون خرابه ولي تو حالت خوبه به خودت غره مي شي و روزهايي كه اون خوبه ولي تو خرابي از زمين و زمان و محيط و رئيس و شوهر و دوست ناله مي كني. كلا چيز توپي است كه اصلا مسووليت هيچ كار يا حال خودت رو نپذيري. شديدا توصيه مي شود.
  3. يا فضاي انتخاباتي خيلي عجيب است يا من اين روزها يك جوري ام. از اينكه مي بينم بعضي تصميمشان را گرفته اند استرس مي گيرم كه دير شد و ديدي كه تصميم نگرفتيم و اين حرف ها
  4. من عاشق سبك نوشتن وب لاگ آزاد نويسم. نوشته هاش رو با اينكه اغلب طولاني ان كامل مي خونم كه با توجه به كم حوصلگي من خيلي آمار خوبيه. ولي واقعا يك جوري مي نويسه كه انگار نشسته جلوي تو و داره داستان رو تعريف مي كنه. نه توي محيط كار رسمي ها. انگار نشسته اي توي فرحزاد يا دركه، روي يكي از اون تخت هاي راحت، يك باد ملايم مي خوره توي صورتت و اون داره داستان رو واست تعريف مي كنه
  5. هر سال همين موقع ها، يك چيزي مي نويسم، يا تصميم مي گيرم بنويسم در باب بوي ياس ها. امسال واقعا ديگه اوجش است. پارسال وقتي اومديم اين خونه اي كه الان هستيم ديدم سردر حياط يك درخت ياس هست. اسم ياسش نمي دونم چيه. از ايني كه گل هاي سفيد و زرد قاطي داره. از اينهايي كه بچه بوديم شيره اش رو مي خورديم. اما فصل ياس تموم شده بود و اين درخت گل نداشت. 11 ماه صبر كردم و يكي دو روزي است كه موقع هر بار رد شدن از جلوي در حياط يك نفس عميق مي كشم و آرزو مي كنم كه كاش مي شد اين بو هر روز توي دماغم باشه.
  6. يك فولدر درست كردم روي كامپيوتر سر كارم. هرچي آهنگ شاد از اول زندگي ام بلد بودم و داشتم، ريختم توش. تا حالا تعدادش به 191 آهنگ رسيده. يك هفته اي هست كه زندگي مي كنم باهاش. خوب بخش هاي جواد وجود آدم هم احتياج به ارضا شدن دارن
  7. ديگه همين

هیچ نظری موجود نیست: