۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه

حس بدي دارم. خيلي بد. بعد از سال ها اولين بار است كه اين حس رو دارم. نه والدم اجازه مي ده كه با خيال راحت حس بد خودم رو داشته باشم و بپذيرم كه دارمش. نه كودك ناراحتم قابل كنترل است كه بتونم بشينم با بالغم به موقعيتم فكر كنم. برم دو كلوم حرف حسابي بزنم و مسأله رو حل كنم. فعلا كه با كودك غمگين و شكست خورده ام رفتيم يك گوشه نشستيم و اجازه داديم كه والد خشن و بي رحم هر دو دقيقه بزنه تو سرم كه تقصير خودت است. كه حقت است. كه لياقتت همين است.

موقعيت خيلي بدي دارم.

هیچ نظری موجود نیست: