۱۳۹۲ دی ۱۲, پنجشنبه

دیدن دوستی که توی درده خیلی دردناکه. گاهی حتی از درد خود آدم هم بدتره. چون خودت وقتی درد داری ابزارهای درمانش رو هم داری. درد بقیه رو دیدن ولی به خصوص وقتی کاری از دستت برنمی آد، خیلی دردناکه. اگه بعد از اینکه باهاشون وقت گذروندی و دردی رو که می کشن واست تصویر پیدا کرد، از دستت لیز بخورن و برن یک گوشه قایم شن، اگه راه مقابله با دردشون فرار کردن و در خودشون فرو رفتن و تنها گریه کردن باشه، اونوقت تو می مونی با یک حجم بزرگ تصویر ازشون که درد می کشن و وقتی دوری دیگه حتی نمی تونی آرومشون کنی. وقتی نیستی دیگه نمی تونی دستشون رو بگیری وقتی گریه می کنن، وقتی نمی تونی دستت رو بگذاری روی شونه شون وقتی وسط جمله حس هاشون می آد بالا و خیره می شن به افق، یک جای بزرگی توی دلت، توی قلبت درد می آد. وقتی خودت هم از همه آدم هایی که می تونن وقتی درد داری آرومت کنن دوری دیگه با این حجم درد خفه می شی. 

هیچ نظری موجود نیست: